عَلَم، پرچم و شِعار و نشان مذهبي مخصوص مراسم تعزيهداري و ماتم كه با بیرتق، علامَت* و توغ* در پيشاپيش دستههاي سينهزن در محرم و صفر در گذرها و محلههاي شهر ميگردانند.
در عربي عَلَم به رايت و بيرق و آن چيزي گويند كه بر نيزه ببندند.1 شكل و اندازة علمهاي عزاداري متفاوت بوده است. 1. علمهاي سبك و ساده كه پردة آنها از پارچة سياه يا سبز ساده يا نقشدار گلدوزي شده است؛ 2. علمهايي با پردة بلند از اطلس و حرير يا شال كه روي متن يا حاشية دورادور آن اشعار و آيههايي از قرآن گلدوزي كردهاند. علمدارها به هنگام حمل اين گونه علم سرآويختة پردة آن را با دستة چوبي با هم ميگرفتند؛2 3. علمهايي با يك يا چند پردة استوانهاي شكل كيسهمانند كه روي حلقه يا حلقههاي فلزيِ دستة چوبی بلند علم كار گذاشته و آويخته شدهاند. هر كيسه به رنگي يا تلفيقي از چند رنگ است.3
علم به شكلهاي ديگر نيز در ميان مردم شهرها و مناطق مختلف سرزمين ايران رايج است. در آن میان «عَلَمِ نَمَد» محلة فيروزآباد در شهر ميبد، واقع در 50 كيلومتري يزد، ويژگي خاص و شهرت دارد. بر سر دستة چوبي 2 متري اين علم يك حلقة فلزي، كه با پارچة سياه پوشيده شده، نصب كردهاند. تعداد زيادي رشته لولههاي پارچهاي سياه كه درون آنها با پنبه پر شده است، از حلقه آويختهاند. وقتي كه علمكش علم نمد را ميچرخاند، اين رشتهها همچون گيسوان بافتة زني به صورت چتر باز ميشوند و حول خود ميچرخند.4
بر سر هر علم معمولاً يك شئي فلزي مانند پنجة گشوده يا بسته، ماهچه (هلال ماه فلزي)، صندوقچة مشبك ضريح مانند، قبّه يا گنبدك، يا يك سرپيكان كار گذاشتهاند.5
علم را نمادي از علم حضرت ابوالفضل علمدار، پنجه را نشانة پنج تن يا مظهر دست بريدة حضرت ابوالفضل، ماهچه را مظهر رخسار او كه به ماه بنيهاشم شهرت داشت، و سر علم ضَريح مانند را تمثيلي از تابوت شهيد كربلا، امام حسين (ع) ميانگارند.6
به هنگام تعزيهخواني در تكيهها، معمولاً چند علم بزرگ و سنگين را به يكي از ديركهاي تكيه ميبستند و چند علم كوچك و سبك را به طاق نماها ميآويختند. از اين علمها به مناسبتهاي مختلف در برخي تعزيهها استفاده ميكردند.7
در قديم هر محلة شهر يا هر دستة عزادار علم مخصوص خود را داشت كه از علمهاي محلهها يا دستههاي ديگر متمايز بود و نشان آن محله و دسته بهشمار ميرفت.8
علم در برخي شهرها به نامهاي ديگري نيز معروف بوده است، مثلاً در يزد و ابيانه آن را «شدّه»، در قم «عَلَم رَخْتپوش» و سر علم را در برخي جاها مانند دزفول و شوشتر «عَلَمَك» مينامند.9
عزاداران در تكيهها و مساجد در پاي علم يا دورا دور آن جمع ميشدند و سينه ميزدند. در برخي از نواحي ايران، مانند گيلان و دزفول، مراسم خاصي به نام «عَلَمبندي» (رخت يا جامه پوشاندن بر علم و آرايهبندي آن) و «عَلَم واچيني» (كندن رختها و باز كردن آرايههاي علم) معمول بوده است.10
مآخذ:
- المنجد. بيروت: 1965م، ذيل «العَلَم»، 526.
- شهيدي، عنايتالله. پژوهشي در تعزيه و تعزيهخواني از آغاز تا پايان دورة قاجار در تهران. با همكاري و ويرايش علي بلوكباشي، تهران: دفتر پژوهشهاي فرهنگي، 1380ش، 415.
- همان؛ نيز: بلوكباشي، علي. نخلگرداني. تهران: دفتر پژوهشهاي فرهنگي، 1383ش، 100.
- بلوكباشي، همانجا، 107- 108؛ آگاهي بيشتر دربارة «عَلَم نَمَد» رانك: جانباللهي، محمدسعيد. «نخلبندي و نخلگرداني در ميبد»، كتاب كادوس. تهران: معلم، 1373ش، 194- 200.
- بلوكباشي، همانجا، 100.
- همان.
- شهيدي، همانجا، 416.
- . دايرةالمعارف فارسي. غلامحسین مصاحب. تهران: اميركبير، 1356ش، 2/1759.
- بلوكباشي، 100.
- همان.
علی بلوکباشی