بازگشت به فهرست مقالات الف
انشاء. اين كلمه در اصل بهمعناي "ايجاد"[1] ، "اسلوب نگارش"[2] و "تدوين"[3] ، يعني تحرير نامهها، اسناد، و اوراق ديواني است؛ و بعدها به ايجاز بهجاي "علمالانشاء" (چنان كه، بهطور مثال، در مباديالانشاء)، و حتي بهصورت معادل "منشآت" بهكار رفته است؛ و در واقع مشخصكننده گونهاي نوشته است كه در حوزه زبانهاي فرهنگي اسلامي (عربي، فارسي، و تركي) متداول بوده و مطالبي را دربر ميگرفته كه در مغرب زمين با عناوين كتابهاي "شيوههاي نگارش براي منشيان ديواني"[4] ، "نمونههاي خوشنويسي"[5] ، و "نامهنگاري[6] معروف بوده است. بنابراين، متون انشائي نه تنها از لحاظ ثبت و ضبط قواعد نامهنگاري و تاريخ سياسي جهان اسلام، بلكه از ديدگاه تاريخ ادبي نيز عرضهكننده اطلاعات مهمي است، بهويژه كه حاوي آثار منشيان، شاعران، و سياستمردان برجسته است. متون انشائي آثاري با انواع متفاوت را دربر ميگيرد. پارهاي از آنها منحصر به مجموعه فرمانها و سندهايي خطاب به نامهنگار (كاتب ]السّر[، منشي) است، و پارهاي ديگر بهصورت مجموعه نامههاي گوناگون، از نوع خصوصي، عمومي، يا آنچه در ديوانهاي انشاء بهصورت اسناد، بروات، و اوراق رسمي تحرير ميشده است. برخي آثار فقط يكي از اين دو مطلب را دربر دارند: فرمانهاي خطاب به منشيان همراه با رهنمودهاي ادبي، يا نمونههايي از سبكهاي مختلف نامهنگاري ؛ اما آثاري كه هر دو مطلب در آنها عرضه ميشود فراوان است.
مكاتبههاي خصوصي، كه بخشي از ادبيات انشائي محسوب ميشوند، موضوعهايي چون تمجيد، تهنيت، تسليت، سپاسگزاري، يادآوري، و جز آن را دربر ميگيرند و مخاطبان آنها اعضاي خانواده، دوستان، و آشنايان هستند. اينگونه نوشتهها ممكن است مسوّدههايي باشند كه صادر گرديده اما تصويب نشدهاند. با اين حال، همان نوشتهها براي نويسنده، از حيث شيوه نگارش، ظاهرآ ارزش آن را داشته است كه در اثرش جاي داده شود. نسبت به ويژگيهاي ساختاري اسناد نيز بايد توجه داشت، چون هميشه نميتوان ثابت كرد كه آنها را از ميان اسناد اصيل، كه طبق قواعدي تنظيم ميشده، برداشته و پارهاي جزئيات، از قبيل نشاني، تاريخ، و محل صدور و چيزهاي ديگر آن را حذف كردهاند، يا اينكه اينگونه اسناد صرفآ مجعولاند.
نبود يا كمبود اسناد اصيل راجع به تاريخ برخي دورههاي تاريخ اسلام، نظر تاريخپژوهان را به خود جلب كرده است. پژوهندگان در جستوجوي اسنادي هستند كه جايگزين "اصل"هاي گمگشته يا نابودشده گردد؛ به همين سبب، در دهههاي اخير، با توجهي كه به محتويات و نوع آثار منفرد و آثار مجموعهاي شده، درباره ادبيات انشائي معلومات شايان ملاحظهاي كسب گرديده است. بهسبب توجه پژوهشگرانِ آثار انشائي به جنبههاي تاريخي، از اسلوب نگارش و ويژگيهاي زيباشناسانه و ادبي آنها سخني به ميان نيامده يا اشاره ناچيزي به آنها شده است. در نتيجه، مطالب مربوط به مبدأ انشاء و گسترش آغازين آن بسيار اندك است. بهاحتمال، در روزگار حضرت محمد (ص)، مردم مكه براي معاهدات سياسي و تجاري خود، اسنادي را به عربي مينوشتهاند. براي اينگونه معاهدات، از پيش، قواعد خاصي اجرا ميشده و اين قواعد تا جايي اعتبار خود را حفظ كرده كه در رفتار نمايندگان مردم مكه در حُدَيبيه براي "بيعهالرضوان" نيز ديده ميشود: درحاليكه پيامبر اسلام ميخواست عهدنامه با "بسمله" آغاز شود، هيأت اصرار داشت كه براي نوشتن آن، قواعد معمول موجود رعايت گردد. با اينهمه، روشن نيست كه آيا فهرست يا حتي مجموعهاي از قواعد، از قبل وجود داشته است كه بتوان آنها را براي انشاء (كه بعدآ بهوجود آمد) بهعنوان مبادي تلقي كرد يا نه؟ در حال حاضر، اينگونه متون را فقط تا اواخر دوره امويان ميتوان رديابي كرد. گرچه اين نوع متون، بي شك، اصل عربي دارد، تأثير الگوهاي ايراني و روم شرقي را بر آنها نبايد ناديده گرفت. به هر حال، بايد توجه داشت كه پس از تسلط اعراب بر ايران و بينالنهرين، فرمانروايان جديد، ديوان مكاتبات ساساني و اعضاي آن را به اختيار خود درآوردند، همانطور كه در مصر نيز ديوان مكاتبات روم شرقي و اعضاي آن در اختيار عربها قرار گرفت. علاوه بر اين، سالهاي بسياري گذشت تا مرحله "عربي كردن" به كمال رسيد و در پي آن، فقط زبان عربي و كاتبان عرب در ديوان انشاء استقرار يافتند.
هنوز معلوم نشده است كه اصطلاح "انشاء" از چه روزگاري تداول يافته است. ظاهرآ براي اولين بار قُدامه، از حدود 288 ق.، در جاي جاي كتاب الخراج و الصنعه الكتابه اين اصطلاح را بهكار برده است. كاربرد رسمي اين اصطلاح، در روزگار فاطميان مصر بود كه در آن زمان نهادي كه "ديوانالرسائل" يا "ديوانالمكاتبات" ناميده ميشد، به "ديوان انشاء" تغيير نام داد. پرداختن به حرفهاي كه عمومآ به انشاء شهرت دارد، دست كم، به عبدالحميدبن يحيي ( -134؟ ق.)، منشي مروان دوم، ميرسد. او مجموعه بزرگي از نمونههاي نامه برجاي نهاده كه بخشي از آنها، همچون الرساله الي الكُتّاب او (ترجمه ايتاليايي در كتاب ف. گابريلي[7] )، باقي مانده است. حتي آوازهاي كه عبدالحميد بهعنوان "كاتب" پيدا كرده بود، تأثير ايرانيان را نشان ميدهد. تا اين هنگام منشيان بني اميه فقط مقام كوچكي داشتند، درحاليكه در دوره ساسانيان موضع شايستهاي را به خود اختصاص داده بودند. تأثير ايرانيان حتي در شيوه نامههاي او آشكارتر ديده ميشود. الرساله الي الكُتّاب به نثر ساده تأليف شده، اما كاربرد صنايع ادبي، مثلا "سجع"، در ساير نوشتههاي عبدالحميد، بهمقتضاي الگوهاي ايراني، جاي ترديد ندارد. سجع كه پايه سبك آراسته بهشمار ميرفت، مشخصه ويژه آثار انشائي و گونههاي مختلف ادبي بعد بود. سفارش ابن مقفع به كاتبان احتمال تأثير ايرانيان را بر آثار انشائي تأييد ميكند.
در دوره عباسيان، در سلسله مراتب حكومتي، در مقام منشيان ديوان ارتقايي بيسابقه صورت گرفت. پيچيدگي بخشي از ادبيات كه با انشاء و ديوان انشاء سر و كار داشت پيوسته ادامه داشت. ابواليُسâر ابراهيمبن محمد المُدَبِّر، كه در حدود 264 ق. به وزارت منصوب شده بود، ظاهرآ مؤلف نخستين كتاب راهنماي منشيان، با عنوان الرسالهالعذرا في موازينالبلاغه بوده است. ادبيات خاص منشيان (انشاء) در اين دوره، بهوضوح، با متن ادبالكاتب كه در كتابهاي تاريخ ادبيات بررسي ميشود و بيوركمن[8] تحت عنوان >صدارت دولتي<[9] آن را تلخيص كرده، از يك سنخ شمرده ميشود.
انشاء در عهد آل بويه، با ابن عميد ( -359 ق.)؛ در مصر، بهويژه در عهد فاطميان، با ابنالصيرفي ( -463 ق.)، در زمان حكومت مماليك، با كتاب احمد فضلالله العُمَري، التعريف بالمصطلحالشريف (تأليف شده پس از 741 ق.)، و با قلقشندي كه صبحالاعشي في كتابهالانشاء او (تأليف 815 ق.) دايرهالمعارفي جامع همه اطلاعات مفيد براي منشيان بود به اوج خود رسيد و كتاب اخير عملا كتاب راهنمايي براي تمشيت همه امور مملكت شد.
ادبيات "انشائي" در زبان عربي، بي آنكه امتياز بزرگ ويژهاي كسب كند، قرنها در كار بود. در قرن 13 ق./ 19 م.، به جايي رسيد كه تحت تأثير ادبيات اروپايي به حيات خود ادامه ميداد؛ و اين امر در آثار فرانسويزبان نويسندگان عرب مشهود است. اما پيش از آنكه به چنين مرحلهاي برسد، برخي تحولات فرعي را نيز از سر گذرانده بود؛ يعني هنگاميكه قدرت خلافت رو به افول نهاد و خاندانهاي محلي روي كار آمدند، زبانهاي ديگر همراه زبان عربي، يا بهجاي آن، رسمآ بهكار رفت. در آن روزگار، و بهويژه پس از فروپاشي خلافت، ادبيات انشائي علاوه بر عربي، ابتدا به زبان فارسي و سپس به تركي عثماني، جغتايي، و اردو گسترش يافت.
گرچه فارسي، بهجاي عربي، در ديوان انشاي سلجوقيان روم، از سال 657 رسمآ بهكار ميرفت، اين موضوع، بي ترديد نشاندهنده نقطه اوج تحولي است كه خيلي پيشتر آغاز شده بود. در واقع، از نيمه دوم سده 6 ق. در خوارزم، در قديمترين نمونههاي بهدستآمده، زبان فارسي براي مكاتبات ديواني بهكار رفته است. اينگونه مكاتبات تحت تأثير زبان عربي بود و كهنترين مجموعههاي رسائل، كه حاوي نامههاي فارسي و عربي است، گوياي اين واقعيت است ؛ مانند مجموعه رشيدالدين وطواط ( - 578 ق.) و بهاءالدين بغدادي، وزير تكش خوارزمشاه، كه در ميان آثار مترسلان آن عصر يا پس از آنان، برجستگي خاصي دارند. التوسل الي الترسل بهاءالدين بغدادي چندان شهرت داشت كه حتي در قرن 10 ق. فريدون احمد بيگ، اديب مشهور ترك، براي تكميل رسالهاش با نام منشآتالسلاطين، توانست از آن بهره گيرد. در اواخر قرن 6 ق. نيز الميهني كتاب الرسائل بالفارسيه و سپس دستور دبيري را تأليف كرد. پس از آن، كتابهاي بسياري به زبان فارسي در صنعت انشاء نوشته شد، كه در نيمه دوم سده 8 ق. با دستورالكاتب في تعيينالمراتب محمدبن هندوشاه نخجواني به نقطه اوج رسيد. علاوه بر آن، وي همان زمان اظهار كرد كه قصد دارد بهصورت تكملهاي بر كتاب فارسي خود، مجموعه رسائلي به زبان عربي نيز تأليف كند.
انشاي عثماني مستقيمآ با فارسي و در نتيجه با عربي پيوند دارد. به احتمال زياد، عثمانيان صرفآ به سنتهاي ايراني گرايش داشتهاند، اما در اين كار نفوذ مستقيم زبان عربي در انشاي عثماني، از طريق حكومت مملوكان ثابت ميشود.
به هر حال، در آثار انشائي تركي در كنار نمونههاي اسلوبي تركي - فارسي، نوع عربي نيز جاي دارد. آغاز انشاي تركي به ابتداي سده 9 ق. ميرسد، و به كتابي با عنوان ترسل، اثر احمد داعي ( - 824 ق.) كه حاوي رهنمودهايي براي منشيان همراه با نمونههاي مكاتبات است ميتوان اشاره كرد. آثار ديگري كه سراغ داريم متعلق به پايان سده 9 ق. هستند ؛ كه بعضي از آنها شامل مناهجالانشاء اثر يحيي الكاتب؛ مجموعه انشاء، اثر حساميزاده مصطفي افندي؛ و گلشن انشاء، اثر محمدبن ادهم است. مهمترين اثر انشائي تركي كتاب معروف فريدون بيگ، منشآتالسلاطين (حدود 947 ق.) است.
اچ. آر. رومر[10] (EIL)
ترجمه علي كاتبي
[1]. Construction
[2]. Style
[3]. Composition
[4]. Style Books for Chancery Scribes
[5]. Copy-books
[6]. Letter Manuals
[7]. F. Gabrieli
[8]. BjÖrkman