بازگشت به فهرست مقالات الف
ايران، كتابخانههاي. كشور جمهوري اسلامي ايران در غرب آسيا قرار دارد و از شمال به تركمنستان، آذربايجان، ارمنستان، و درياي مازندران؛ از جنوب به خليج فارس و درياي عمان؛ از مشرق به كشورهاي افغانستان و پاكستان؛ و از مغرب به كشورهاي تركيه و عراق محدود است. مساحت اين كشور 1623780 كيلومترمربع بوده (44: پانزده) و جمعيت آن (طبق آمار سال 1375)، بيش از 60055000 نفر است (82: 982) كه از اين تعداد 55 درصد شهرنشين و 45 درصد روستانشين هستند (44: هفده).
دين رسمي مردم ايران اسلام است و، طبق اصل سيزدهم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، اديان مسيحي، يهودي، و زردشتي نيز رسميت دارند (115: 37-38). 98 درصد مردم ايران مسلمان و بقيه مسيحي (7/0 درصد)، يهودي (1/0 درصد)، و زردشتي (9/0 درصد) هستند (44: هجده).
بر اساس تقسيمات كشوري در سال 1378، ايران داراي 28 استان، 282 شهرستان، 747 شهر، 742 بخش، و 2260 دهستان بوده و پايتخت آن شهر تهران است (82: 982). زبان و خط رسمي كشور فارسي است و به زبانهاي ديگري مانند تركي آذري، كردي، لري، عربي، تركمني، و بلوچي نيز در برخي نقاط تكلم ميشود. طبق اصل پانزدهم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، "استفاده از زبانهاي محلي و قومي در مطبوعات و رسانههاي گروهي و تدريس ادبيات آنها در مدارس، در كنار زبان فارسي، آزاد است" (115: 39؛ 44: هجده).
تاريخچه. سير تحول كتابخانهها را در ايران ميتوان به سه دوره مجزا تقسيم كرد:
1. پيش از اسلام. واژه "ايران" در فارسي ميانه بهصورت "اِران" و برگرفته از صورت قديمي "آريانا" (سرزمين آرياييها) بوده است. در مآخذ تاريخي و جغرافيايي عربي قديم، واژه "ايرانشهر" بهمعناي "مملكت ايران" بهكار رفته است. در قرون وسطي، اروپاييان، ايران را به نامهايي چون "پِرْس" (به فرانسوي) "و "پِرْشا" (به انگليسي)، برگرفته از واژه "پرسيس" - نام يوناني قسمتي از ايران (كمابيش مطابق فارس)- ميناميدند. در 1314 ش.، به درخواست دولت ايران، نام رسمي "ايران" (بهجاي پرس، پرشا، و جز آن)، براي اين كشور در مجامع و مكاتبات رسمي بينالمللي بهكار رفت، اما در 3 آبان 1328، دولت ايران تقاضا كرد كه بار ديگر از همان نام سابق استفاده شود (29: ج 1، ص 325).
مرزهاي ايران نيز در طول تاريخ اين كشور، بارها تغيير يافته است. در قرنهاي گذشته، سرزمين ايران گاه تجزيه شده و گاه وحدت سياسي يافته است و از اين رو، در نوشته حاضر حدومرز مورد نظر، حدود سياسي شناختهشده در دورههاي گوناگون تاريخي است.
سرزمين ايران از كهنترين كانونهاي تمدن بشري است كه عمر آن به 9000 سال ق.م. باز ميگردد. وجود تمدنهاي بومي سيلك كاشان در هزاره هفتم ق.م. ؛ چشمه علي ري درهزاره پنجم ق.م.؛ شوش و گيان نهاوند در هزاره چهارم ق.م.؛ شهر سوخته در هزاره سوم ق.م.؛ معبد چغازنبيل در هزاره دوم ق.م.؛ تپه حصار دامغان در هزاره چهارم تا هزاره اول ق.م.؛ و جز آن نشاندهنده قدمت فرهنگ و تمدن سرزمين ايران است (74: ج 10، ص 522؛ 150: 20-30؛ 163: 24).
تاريخ پيدايش خط در ايران به چهار هزار سال پيش باز ميگردد. بنا بر پژوهشهاي دانشمندان خطشناس، "دين دبيره" نخستين خط در ايران باستان است (171:3). در اين خط، هر حرف معرّف يك صداست و خطشناسان و زبانشناسان، آن را از بهترين و كاملترين خطوط الفبايي جهان دانستهاند (171: 6-7). الفباي دين دبيره براي نوشتن كتاب اوستا بهكار ميرفته و داراي 24 علامت بوده كه از راست به چپ نوشته ميشده است (170: 10).
ابن نديم ( -380 ق.) در الفهرست، به نقل از ابن مقفع، از هفت نوع خط ياد ميكند كه ايرانيان باستان با هر كدام يك سلسله از انديشهها، دانشها، و تجربههاي خود را ثبت و منتقل ميكردهاند. علاوه بر آنها، چهار خط ديگر نيز رايج بوده است (171: 5-6).
به نوشته يكي از محققان معاصر، "ايرانيان ... چون براي هر فن و دانشي خطي بهكار ميبردهاند، پس مسلم است كه در دانشهاي گوناگون صاحب نظر و اطلاع و تجربه بودهاند؛ زيرا اگر دانشي نبود نياز به اختراع خط مخصوصي براي ثبت آن نيز پديد نميآمد" (171: 7).
ايرانيان باستان نوشتههاي خود را بر روي سنگ حك كرده يا بر لوحهاي گلي مينوشتند و سپس آنها را ميپختند تا در برابر رطوبت استقامت بيشتري داشته باشد؛ و گاه مطالب ارزنده را بر لوحهاي زرّين و سيمين نقر ميكردند كه نمونههاي متعددي از اين الواح در موزه ايران باستان و موزههاي جهان موجود است (171:7-8). علاوه بر آن، از پوست دباغيشده گاو نيز براي نوشتن استفاده ميشد. سابقه اين سنت به قبل از آيين زردشت ميرسد و از يادگارهاي آيين "مهرپرستي" است. چون گاو در آيين مهرپرستي مقدس بود، نوشتههاي آيين مهري را بر پوست گاو و گاوميش و بز مينوشتند و اين سنت (مانند بسياري ديگر از معتقدات آيين مهرپرستي) در آيين زردشتي رسوخ كرد، چنانكه اوستا را نيز بر پوست گاو مينوشتند (171: 8-9). چون پوست گاو دباغيشده در مكانهاي مرطوب، متعفن و گندزا ميشد، چرا ايرانيان موفق شدند كاغذي از پوست درخت خدنگ - كه هم نرم بود و هم مقاومت و انعطاف بسيار داشت و ميتوانست ساليان دراز پايدار بماند - بسازند و آن را "توز" ميناميدند (171: 8، 18).
ابن نديم در الفهرست، از قول ابومعشر بلخي ( - 272 ق.) درباره عشق و علاقه پادشاهان باستاني ايران در حفظ و صيانت از دانش، كتاب، و كتابخانه مطالبي نقل ميكند. بلخي از قول فردي مطلع و مطمئن ميگويد كه در سال 250 ق. قسمتي از دژ "سارويه جي" اصفهان خراب شد. گمان نميرفت كه در آنجا اتاق و جاي سكونتي باشد، لكن انباري پديدار شد كه در آن كتابهاي بسيار بهدست آمد كه كسي به خواندن آنها آشنا نبود. به گفته بلخي، وي مجلداتي از اين كتابها را ديده بود و ابنعميد ( - 360 ق.) نيز آنها را براي ترجمه به بيتالحكمه* بغداد فرستاد كه يكي از مترجمان آنجا يوحنّاي مسيحي بود. از جمله آثار كشفشده در آن دژ، نامه يكي از پادشاهان باستاني ايران بدين مضمون بود: "در روزگار تهمورث، اخترشناسان از آينده خبر دادند كه با فرو باريدن بارانهاي پيدرپي و فراوان، در غرب توفاني سهمناك برپا خواهد شد و زمان آن دويست و سيويك سال و سيصد روز پس از نخستين روز پادشاهي تهمورث خواهد بود. تهمورث شاه، كه از دوستداران دانش و فرهنگ و خود از دانشپژوهان با فرّ و فرهنگ بود، بيمناك شد كه مبادا اين بلا از غرب به شرق كشيده شود و سرزمينهاي شرق نيز آسيب ببيند. پس كارشناسان و بنّايان را فراخواند و فرمان داد تا جستوجو كنند كه هر جا از آسيب زلزله و رطوبت مصون است، برگزينند و براي پاسداري از دانشهاي نياكان در آنجا دژي بسازند. بنّايان و كارآگاهان، سارويه جي اصفهان را پسنديدند و دژ سارويه را ساختند. آنگاه فرمان داد تا در آن دژ، جايي زرّين بنا كنند و آنچه از دانشهاي گوناگون كه در گنجخانه او بود، و بر پوست توز نوشته بودند، در آن محل زرّين جاي دادند تا از آسيب توفان در امان بماند و پس از فرونشستن توفان، مردمان از دانشهاي گذشتگان بهرهياب گردند".
ابن نديم تأكيد ميكند كه خود در سال 342 ق. اين كتابها را ديده است و چنانكه گفتهاند آنها بسيار گندزا بوده و، تا يك سال، كسي از بوي بدشان نميتوانسته به آنها نزديك شود (10: 438-440؛ 171: 13-18).
حمزه اصفهاني (280؟-360؟ ق.) نيز كه معاصر ابن نديم است همين مطلب را تأييد كرده و تعداد كتابها را پنجاه عدل (يك لنگه بار) ميداند (52: 182-184).
به نوشته مورخان مسلمان، هنگامي كه زردشت ظهور كرد، كتاب زند (اوستا) خود را كه به نوشته مسعودي ( - 345؟ ق.) بر روي 18000 پوست گاو و آب طلا (146: ج 1، ص 224) و يا به گفته ابن بلخي (قرن 6 ق.) و ابن اثير (555-630 ق.) بر 12000 پوست گاو با آب طلا نوشته شده بود، به گشتاسب تقديم كرد و او آن را پذيرفت و به شهر استخر در فارس - كه محل نگهداري ديوانهاي دولتي بود - فرستاد تا در كوه تفشت (نقشت)، كه از سنگ خارا بود و نقوشي بر آن نقر شده بود، محافظت شود (6: 50، 146-147؛ 37: ج 2، ص 1516-1517).
ابن نديم به نقل از كتاب نهمطان في معرفه طالعالانسان تأليف ابوسهل نوبختي مينويسد: "كي (شاه) ضحاك در زمينهاي سواد ]= عراق عرب[ شهري بنا كرد و نام آن را از مشتري درآورد و آن را جايگاه علم و علما قرار داد و دوازده كاخ به شماره برجهاي آسماني در آن ساخت و هر كاخي را به نام يكي از برجهاي آسماني ناميد و براي كتابهاي علمي در آنها خزينههايي بساخت و دانشمندان را در آن كاخها جاي داد..." (10: 435).
اطلاعات اندكي از وجود كتابخانه در دوره هخامنشي (559-321 ق.م.) در دست است. از كتابخانههاي معروف دوره هخامنشي كه نام آنها در منابع تاريخي آمده ميتوان از كتابخانه "دژنبشت" يا "گنجنبشت" در تخت جمشيد، "گنج شيپيكان" در آذربايجان، و "اگرده" در هگمتانه (همدان) نام برد كه كتابها و اسناد و دفاتر شاهي در آنجا نگهداري ميشده است. دانشكده پزشكي ساينس نيز كتابخانه معتبري داشته است. در دژنبشت علاوه بر اوستا - كه بر روي هزاران پوست گاو نوشته شده بود - دفاتر شاهي و سالنامههاي مدوّن و مضبوط و كتابها و نوشتارهاي علمي اين دوره كه غالبآ مربوط به طب و نجوم بود نگهداري ميشد. هرودوت (484-425 ق.م.)، مورخ مشهور يوناني، در كتاب تاريخ خود به دفاتر شاهي اشاره ميكند و كنزياس (قرن 4 ق. م.)، پزشك و مورخ نامدار ديگر يوناني نيز، كه مدتي در دربار اردشير دوم هخامنشي (379-383 ق.م.) بود، از منابع علمي موجود در تخت جمشيد استفادههاي فراواني كرد (34: 6-7). داريوش اول هخامنشي (522-486 ق.م.) در تأسيس و ترويج كتابخانه ميكوشيد. اوزاهاريس نيتي، كه در زمان كمبوجيه (529-522 ق.م.) از مصر به ايران آمد، به دستور داريوش به مصر رفت. او از سوي داريوش مأموريت داشت تا معبد نيتي را بسازد، به كتابخانهها كتاب بدهد، و جوانان را تشويق به رفتن به كتابخانهها كند (171: 19-20).
در اواخر سال 1312 در حين كاوش در گوشه شمال شرقي تخت جمشيد به اتاقهايي برخوردند كه درون آن بيش از 30000 لوح گلي به خط عيلامي وجود داشت كه حاوي اطلاعات ارزشمندي از هزينه بناي تخت جمشيد شامل دستمزد كارگران، مصالح، و تزيينات بنا بود. چهار سال بعد حدود 750 لوح گلي ديگر در ساختمانهاي معروف به خزانه تخت جمشيد كشف شد. اين الواح در حكم اسناد بنا بود و محل آن بهمنزله آرشيو اختصاصي تخت جمشيد محسوب ميشده است (34: 10-11؛ 170: 11؛ 176: ج 13، ص 23).
چنانكه از اسناد تاريخي بر ميآيد از ديرباز در تخت جمشيد و شيزگان (نزديك مراغه) و در هگمتانه (همدان)، مراكز علمي و دفاتر و اسناد فراواني وجود داشته كه فقط روحانيان و طبقات ممتاز ميتوانستند از آن بهرهمند شوند (58: 17).
پس از اينكه اسكندر مقدوني سپاه داريوش سوم هخامنشي (336-330 ق.م.) را در هم شكست و به استخر وارد شد و تخت جمشيد را به آتش كشيد، ميراث معنوي و فرهنگي هخامنشيان نيز بهكلي آسيب ديد. به نوشته ابن نديم در كتاب الفهرست، "اسكندر پس از فتح استخر، پايتخت ايران، ابنيه آن را خراب كرد، نقوش آن را سترد، و كتيبهها را منهدم ساخت. از علوم آنچه در دواوين و خزائن مجموع بود نسخهها برگرفت و امر داد كه آنها را به زبان يوناني و قبطي ترجمه كنند و پس از آنكه از استنساخ آنها فراغت يافت آنچه را كه به خط فارسي بود... و به آن "كشتج" ميگفتند و آنجا بود در آتش انداخت. خواستههاي خود را از علم نجوم و طب و طبايع گرفته و با آن كتابها و ساير چيزهايي كه از علوم و اموال و گنجينههاي علمي بهدست آورده بود به مصر ارسال داشت" (10: 229، 436). طبري نيز در كتاب تاريخ معروف خود ضمن تأييد گفته ابن نديم ميافزايد: "اسكندر حكماي عجم ]=ايراني[ را بياورد و كتب حكمتشان ]را[ جمع كرد و بنوشت و ترجمه كرد به زبان يوناني و به يونان فرستاد سوي ارسطاطاليس ]= ارسطو[ و سوي حكماي يونان و از عراق و موصل خراب نكرد، وليكن هرچه بتوانست از پارس خراب كرد و همه مهتران پارس بكشت و ديوانهاي دارا همه بسوخت..."(101: ج 2، ص 493-494).
به نوشته مسعودي در مروجالذّهب، اسكندر بعضي از قسمتهاي اوستا را كه نزد ايرانيان باستان مقدس بود سوزاند (146: ج 1، ص 110). از همين رو بود كه پارسيان قديم او را "گجستگ"، "ويرانكره"، و "ملعون" ميخواندند و "حتي مغان و هيربدان ادوار بعد براي آنكه خاطره او را در اذهان عامه همواره با نوعي لعنت همراه سازند... او را در رديف ضحاك و افراسياب، آفريدهاي اهريمني خواندند كه اهريمن ميخواسته است آنها را بهجهت ويراني دنياي اهورايي جاويدان كند" (77: 26-257). حمله اسكندر چنان تأثير فرهنگي منفي برجاي نهاد كه به گفته حمزه اصفهاني "علت مشوش بودن تاريخ ايرانيان قبل از ساسانيان اين است كه اسكندر كتب ايشان را آتش زده؛ مؤبدان، هيربدان، علما، و حكما را كشته؛ و مخطوطات علمي وتاريخي ايشان را از ميان برده است" (52: 19).
جانشينان اسكندر، حدود شصت سال بر ايران حكومت راندند و سلسله مقدوني سلوكيان (312-250 ق.م.) را تشكيل دادند. آنان به ترويج فرهنگ و هنر يونان پرداختند و در ضمن از فرهنگ ايران، بهويژه از نظام اداري و سياسي هخامنشيان، تأثير پذيرفتند. هرچند نفوذ فرهنگ يوناني پيش از حمله اسكندر به ايران آغاز شده بود، پس از شكست داريوش سوم و پيروزي اسكندر و حكومت سلوكيان، تقريبآ همه طبقات اعيان و اشراف ايراني كه در شهرها سكونت داشتند به تقليد و اقتباس غالبآ سطحي فرهنگ حكومتگران يوناني پرداختند كه در تاريخ از آن به يونانيگرايي (هلنيسم) ياد ميشود. به نوشته عبدالحسين زرّينكوب "... در بين طبقات بالاي جامعه ]ايراني[، كه هميشه زودتر از ساير طبقات تسليم جاذبه نفوذ اجنبي ميشوند، حتي در بين سركردگان عشاير شرقي نيز نوعي يونانيگرايي (فيلهلني) نامرئي بهعنوان نشانه امتياز اجتماعي و تربيتي، رواج چشمگير اما بيامان يافت" (77: 314، 308). به همان اندازه كه اشرافيت ايراني فرهنگ و سنن ملي و مذهبي خود را وا مينهاد و به اقتباس فرهنگ يوناني روي ميآورد، طبقات پايين جامعه كه عمومآ در روستاها سكونت داشتند به آداب و سنن گذشته خود وفادار ماندند و بهندرت تحت تأثير اين جريان فرهنگي قرار گرفتند (90: ج 1، ص 1328؛ 151: ج 5، ذيل "سلوكيان").
اگر چه تأثير تمدن و فرهنگ يوناني دامنه و تنوع گستردهاي داشت، ژرفا و مدت آن كوتاه بود. يونانيان دوره يونانيمآبي بهرغم برتري فني، هنري، و علمي خود، انديشه و آرمان الهامبخشي با خود نياوردند و آيين زردشتي كه متضمن انديشهها و آرمانهاي ايراني بود سرچشمه برتر الهام ملي باقي ماند (173: ج 3، قسمت 1، ص 75).
اين عوامل، سبب شد تا فرهنگ يوناني تحولي آنگونه كه در اسكندريه و پرگاموس ايجاد كرد بهوجود نياورد. كتابخانه حوزه علميه اسكندريه، كه در آن زمان تأسيس شد، بزرگترين كتابخانه دنياي قديم و داراي 700000 طومار پاپيروس بود. كتابخانه پرگاموس نيز كه از نظر اهميت پس از كتابخانه اسكندريه قرار داشت 200000 نسخه كتاب داشت (16: ج1، ص142؛ 36: ج 1، 533).
در دوره اشكانيان نيز فرهنگ يوناني همچنان مورد توجه شاهزادگان و نجباي ايراني و نشانه تربيت عالي عصر بود (77: 392؛ 66: ج 1، ص 566)، اما تلاشهايي نيز در اين دوره براي احياي فرهنگ پارسي صورت گرفت كه از جمله آنها جمعآوري اوستا توسط ولاش، پادشاه اشكاني، بود (171: 23؛ 77: 424). در شهر نسا (در شمال غربي عشقآباد تركمنستان) بايگاني عظيمي مربوط به دوره اشكاني كشف شد كه مقدار كمي از آنها خوانده شده است (171: 23). به نظر برخي محققان، ساسانيان كه پس از اشكانيان بهقدرت رسيدند، در طي چند صد سال، آثار مكتوب و هنري اشكانيان را از ميان بردند يا به خويش منسوب كردند تا خود را زندهكننده فرهنگ و مذهب زردشتي قلمداد كنند و لذا اطلاعات بسيار ناچيزي از اين دوره در دست است (171: 21، 23، 26؛ 77: 500؛ 66: ج 1، ص 746-747).
اردشير بابكان (224-241 م.)، سرسلسله ساسانيان كه با اتّكا به مذهب زردشتي بهقدرت رسيد، تلاش وسيعي در جهت احيا و گسترش مذهب و فرهنگ زردشتي بهعمل آورد. به نوشته ابن نديم، وي دستور داد كتابهايي كه از ايران باستان در هند و چين و اندكي نيز در عراق بود شناسايي و نسخهبرداري كرده و به ايران آوردند. پس از وي پسرش، شاپور اول، راه پدر را دنبال كرد تا آنكه تمام آن كتابها به پارسي و به همان صورتي در آمد كه در زمان هرمس بابلي، پادشاه مصر، بود. وي همچنين به گردآوري اوستا پرداخت و با كمك بزرگ مؤبدان، اوستا را بار ديگر، پس از اينكه اسكندر آن را سوزانده بود، احيا كرد (171: 27؛ 10: 437؛ 125: ج 8، ص 148-149). علاوه بر آن، برخي محققان تأسيس مركز علمي جنديشاپور را به شاپور اول نسبت دادهاند (96: 4).
انوشيروان ساساني (531-579 م.) نيز راه اسلاف خود را با جدّيت تمام ادامه داد. وي هفت تن از فيلسوفان روم را كه از آتن به دربارش پناه آورده بودند بهگرمي پذيرفت و براي حكيمان و پزشكان نسطوري كه به بينالنهرين و ايران پناهنده شده بودند دانشكده پزشكي جنديشاپور را تأسيس كرد كه تا قرن سوم هجري فعاليت داشت. در اين دانشكده، دانشمندان و پزشكان يوناني، هندي، و سرياني به كار تدريس طب، نجوم، و رياضيات اشتغال داشتند. در اين دوره، كتابهايي به دو زبان يوناني و هندي تأليف و يا از اين دو زبان به پهلوي ترجمه گرديد كه از جمله آنها كتاب معروف كليله و دمنه است كه برزويه طبيب آن را از هندي به پهلوي ترجمه كرد (80: ج 1، ص 1230). اما "اظهار علاقه خسرو انوشيروان به معرفت و فكر، يك دولت مستعجل بود و باز تعصباتي كه برزويه طبيب در مقدمه كليله و دمنه به آن اشارت دارد، هر نوع احياي معرفت را در اين سرزمين غيرممكن كرد" (148: 151-152؛ 164: 25-26).
به نوشته ابوالفضل نوبخت، ابومعشر بلخي، و ابن نديم، در زمان ساسانيان 82 كتاب يا رساله راجع به امور مذهبي و 9 كتاب در موضوعهاي ديگر به زبان پهلوي تأليف شد، كه تا قرن اول هجري موجود بوده است (125: ج 8، ص 149). ابن نديم مينويسد كه 70 عنوان كتاب در موضوعهاي دامپزشكي، دين، فنون جنگي، سياست، اداره كشور، و داستان از زبان پهلوي به عربي ترجمه شد (125: ج 8، ص 149). در جريان ترجمه كتابهاي فارسي، گروه زيادي از مترجمان ايراني شركت داشتند (96: 95-97، 107-108). كه ابننديم بهعنوان نمونه فقط نام 13 مترجم از خاندان نوبختي را ذكر ميكند (10: 446؛ 125: ج 8، ص 150). به گفته عبدالعزيز صاحبجواهر، وجود اين تعداد كتابهاي فارسي (پهلوي)، مؤيد آن است كه حتمآ كتابخانه مخصوصي براي آنها موجود بوده است (125: ج 8، ص 149).
به گفته ابن خلدون (732-808 ق.) در جريان انتقال دانشهاي ملل ديگر به مسلمانان، دانش ايرانيان در دسترس آنان قرار نگرفته است، زيرا به اعتقاد وي، خليفه دوم هنگام فتح ايران، دستور داد تا كتابخانههاي ايران را بسوزانند (7: ج 1، ص 70). پيش از وي نيز ابوريحان بيروني (362-420 ق.) در آثارالباقيه نوشت كه چون قتيبهبن مسلم (46-96 ق.) بار دوم خوارزم را گرفت، دستور داد تا عالمان و دانشمندان و آگاهان خوارزم را از دم شمشير بگذرانند و، از همين رو، اخبار و اطلاعي از تاريخ و فرهنگ گذشته آنجا در دست نيست (11: 57).
برخي مورخان و اديبان معاصر ايراني، با استناد به اين گفتهها و نيز نوشتههاي بعضي از مستشرقان و ايرانشناسان غربي، بر اين باورند كه اعراب مسلمان با اعتقاد راسخ به اينكه قرآن كلام خدا و كتاب جامع و كامل زندگي است و با اتّكا به احاديثي از پيامبر اسلام (ص)، خود را بينياز از كتابها و علوم و دانشهاي ديگر اقوام و ملل ميدانستند و لذا پس از فتح ايران همه مؤسسات تمدني، از جمله كتابخانهها را نابود كردند و، از اين رو، اخبار بسيار اندك و مبهمي از رواج علم و دانش و وجود كتابخانه در دوره ساسانيان در دست است (4: 76-77؛ 98: 31-34؛ 175: ج 2، ص 20-23).
اما گروهي از محققان معاصر، اين گفتهها را اتهامي بيش ندانسته و رد كردهاند (4: 98؛ 153: 2). به نوشته زرّينكوب، "روايتي كه گفتهاند كتابخانه مدائن را اعراب ]مسلمان[ نابود كردند ظاهرآ هيچ اساس ندارد و مآخذ آن تازه است. آنچه هم بيروني راجع به نابود شدن كتب خوارزمي گفته مشكوك است و به هر حال مؤيد اين واقعه نميتواند بود" (79: 43). مرتضي مطهري نيز با دلايل تاريخي و علمي متعدد، داستان كتابسوزي در ايران توسط اعراب مسلمان را رد ميكند (148: 308-354). مهمترين دلايل وي از اين قرار است: 1) مدعيان گذشته و حال هيچگاه مشخص نكردهاند كه كتابخانههايي كه توسط اعراب مسلمان آتش گرفت يا نابود شد در كدام شهر يا نقطهاي قرار داشته است (148: 311)؛ 2) با آنكه جزئيات وقايع فتوحات اسلامي در ايران و روم در منابع تاريخي اسلامي قرون اول ضبط شده، در هيچ منبع و مدرك تاريخي سخني درباره آتشسوزي كتابخانههاي ايران نيامده است (148: 311)؛ و 3) در ميان مورخان مسلمان فقط ابوريحان بيروني در آثارالباقيه و ابن خلدون در مقدمه خود به آتشسوزي كتابهاي ايرانيان توسط اعراب مسلمان اشاره كردهاند. مطهري نظر ابوريحان را به چند دليل رد ميكند: نخست آنكه گفته ابوريحان درباره كتابهاي زبان خوارزمي بوده، نه زبانهاي اوستايي يا پهلوي، و به اعتراف وي، زبان خوارزمي به هيچ وجه قابليت بيان مفاهيم علمي نداشته و، از اين رو، ابوريحان زبان عربي را بر فارسي و خوارزمي ترجيح ميداد. بنابراين، اگر كتابهاي علمي در آن زمان وجود داشته قاعدتآ ميبايست به زبان پهلوي ميبوده، نه خوارزمي؛ زيرا همه كتابهاي ايراني كه به عربي ترجمه گرديد به زبان پهلوي بود؛ دوم آنكه زبان خوارزمي زبان محدود محلي بوده و وسعت فرهنگي نداشته و نميتوان تصور كرد كه كتابخانهاي حاوي انواع كتابهاي پزشكي، رياضي، طبيعي، نجوم، ادبي، و مذهبي به اين زبان وجود داشته است؛ زيرا اگر وسعتي بمانند زبان فارسي داشت با يك يورش از ميان نميرفت؛ سوم آنكه اگر اصل داستان واقعيت داشته و خالي از مبالغه باشد مربوط به يك سلسله آثار ادبي و مذهبي زردشتي بوده كه از محتواي آنها هيچگونه اطلاعي در دست نيست؛ و چهارم آنكه، درصورت صحت واقعه، قطعآ رفتار قتيبه رفتاري ضداسلامي و ضدانساني بوده اما نميتوان آن را ملاك نظر اسلام و رفتار مسلماناني قرار داد كه در صدر اسلام ايران را فتح كردند؛ چنانكه نميتوان رفتار عبداللهبن طاهر، از سرداران ايراني و ضدعرب، را كه دستور داد كتابهاي ايراني قبل از اسلام را كشف و نابود كنند، مصداق مخالفت ايرانيان با علم و دانش دانست (148: 320-323).
مرتضي مطهري در ردّ گفته ابن خلدون نيز مينويسد كه اولا وي سخن خود را بر اساس شنيدههاي رايج بيان ميكند، نه منابع موثق تاريخي ؛ ثانيآ او خود از تمايلات شعوبي و ضدعربي تهي نيست و مأخذ شايعه او عليالقاعده شعوبيان هستند؛ و ثالثآ ابن خلدون در قرن هشتم ميزيسته و اگر گفته وي واقعيت داشت، ميبايست كه مورخان سدههاي اول هجري قطعآ بدان اشاره ميكردند، نه او كه حدود هفتصد سال با واقعه مورد نظر فاصله دارد (148: 348-349).
مرتضي مطهري در تأييد و تكميل نظر خود مينويسد كه نبايد از نظر دور داشت كه در آيين زردشتي سوادآموزي، منحصر به درباريان و روحانيان بود و ساير طبقات و اصناف از آن ممنوع بودند و لذا توليد دانش و كتاب در آن فرهنگ رشد نميكرد (148: 312). مدرسه الرّهاء و دانشگاه جنديشاپور را نيز كه در نيمه دوم حكومت ساسانيان تأسيس شد عالمان مسيحي، كه از لحاظ مذهب و نژاد به حوزه روم (انطاكيه) وابسته بودند، اداره ميكردند و مركز علمي ديگر كه در ماوراءالنهر بود تحت تأثير و نفوذ بوداييان ايجاد شد. بدين ترتيب، فقط اين دو مركز كه به دور از نفوذ روح مذهبي زردشتي بود توانست در آن دوره رشد كند (148: 310). دانشگاه جنديشاپور نيز از سوي اعراب مسلمان آسيبي نديد و تا قرن سوم هجري به فعاليت خود ادامه داد. بعدها كه بغداد بهصورت مركز ثقل دانش جهان در آمد، جنديشاپور تحتالشعاع قرار گرفت و تدريجآ منقرض شد (96: 5، 91؛ 148: 310، 377). همچنين به نوشته ابن طيفور (240-280 ق.) در كتاب بغداد، در شهرهاي مرو و نيشابور، دو كتابخانه مربوط به دوره ساسانيان موجود بود كه مورد استفاده عتابي ( - 208 ق.)، شاعر معروف دوره عباسيان، قرار داشت (48: 424).
2. پس از اسلام تا 1300 ش. تأكيد مكرر قرآن كريم بر تفكر و تدبّر در احوال كائنات و تأمل در اسرار آيات و سير آفاق و انفس و برتري اهل علم و سوگند آن به قلم و نوشتن و تكريم پيامبر اسلام (ص) از عالمان و دانشمندان و فراگيري دانش حتي در دورترين نقاط جهان و سيره ايشان در آزادي اسيران در مقابل "فديه"، كه همان آموزش خواندن و نوشتن به كودكان مسلمان بود، همراه با شعارهاي برابري مسلمانان از هر قوم و قبيله در برابر خداوند، ايرانيان را به اسلام علاقهمند و آنان را به تلاش و كوشش در جهت آشنايي با تعاليم دين جديد و كسب علوم و فنون و دانشهاي ساير ملل ترغيب كرد و نهضت فرهنگي عظيمي را در ايران و جهان اسلام بهوجود آورد كه خود موجب پديد آمدن انواع كتابخانهها در ايران و ساير سرزمينهاي اسلامي گرديد كه بر حسب پيدايش و تقدم زماني به آنها اشاره ميشود.
الف. كتابخانههاي مساجد و اماكن مذهبي. مسجد، نخستين نهاد اسلامي بود كه در شهرها و منطقههايي كه ساكنان آنها به اسلام ميگرويدند، ايجاد شد و مركز اجتماعات ديني، سياسي، اجتماعي، و فرهنگي مسلمانان بهشمار ميرفت (83: 4؛ 128: 17). مساجد در قرون نخستين اسلامي، كاركرد آموزشي داشت و "حلقه"هاي درس و بحث - حتي پس از تشكيل مدارس - در آنجا برگزار ميشد (96: 6؛ 27: 147؛ 83: 4، 76-77) و كتابخانههايي نيز براي استفاده عموم، بهويژه طلاب و مدرّسان، در مساجد تأسيس گرديد (28: 9-10؛ 83: 5-8). ايجاد حلقه درس از شيوه تعليم پيامبر اسلام (ص) آغاز شد؛ بدين معنا كه ايشان هنگام پاسخگويي به پرسشهاي اصحاب، در مسجد مدينه مينشستند و مردم بر گرد آن حضرت حلقه ميزدند و سخنان ايشان را ميشنيدند و حفظ ميكردند (128: 17).
در آغاز، مؤلفان مسلمان آثار خود را براي استفاده عموم، وقف مساجد ميكردند. بدين ترتيب در مساجد، گذشته از قرآن كه بهوفور در دسترس همگان قرار داشت، كتابهاي حديث، تفسير، سيره، فقه، و كلام كه مورد استفاده طلاب بود نگهداري ميشد (128: 15؛ 83: 186-187). در اين مساجد كه در سراسر ايران پراكنده بود صدها حلقه درس تشكيل ميشد و هزاران طلبه مشغول فراگيري علوم و معارف اسلامي بودند. به نوشته شيخ صدوق (311-381 ق.) هنگامي كه امام رضا (ع) در سال 200 ق. به نيشابور وارد شدند بيستوچهار هزار قلمدان براي نگارش حديثي تاريخي از آن حضرت فراهم شد (119: ج 2، ص 191). يعني در ميان استقبالكنندگان بيستوچهار هزار طالب علم و محدث وجود داشت كه ميتوانستند حديثي به زبان عربي از امام شنيده و يادداشت كنند. طبعآ براي اين گروه عظيم اهل علم، كتابخانههايي وجود داشته كه متأسفانه در منابع تاريخي يادي از آنها نشده است.
در شهرهاي ايران مانند ساير نقاط جهان اسلام، مسجد جامع (جمعه) غالبآ بزرگترين، معتبرترين، و قديميترين مساجد بود كه علاوه بر نماز جماعت، نماز جمعه نيز در آن اقامه ميشد و اغلب داراي كتابخانهاي عظيم و قابل توجه بود كه مورد استفاده همگان قرار داشت و كتابخانه عمومي بهشمار ميرفت (34: 35؛ 83: 186-187؛ 128: 21؛ 144: ج 2، ص 2765؛ 145: ج 2، ص 2765-2766). بر اساس منابع تاريخي موجود، مسجد جامع شوشتر در زمان خلفاي عباسي شهرت و اعتبار داشت و در زمان خلافت المعتزبالله (251-255 ق.)، سيزدهمين خليفه عباسي، كتابهايي به خط كوفي در آن موجود بوده است (50: 12). مسجد جامع عتيق شيراز، از كهنترين مساجد جامع كشور است كه بناي آن به عمروليث صفاري (265-287 ق.) منسوب است. جالبترين قسمت آن ساختماني است به نام "خداخانه" يا "بيتالمصاحف" كه در وسط صحن مسجد قرار دارد و به نام شيخ ابواسحاق آل اينجو بوده و تاريخ 752 ق. دارد (145: ج 2، ص 2766؛ 34: 35). اين بنا كتابخانهاي بوده كه علاوه بر قرآن، كتابهاي ديگر هم در آن نگاهداري ميشده است. به نوشته فرصتالدوله در آثار عجم "گويند در آنجا مصاحف بسيار از خطوط صحابه و تابعين بوده و قرآني به خط مبارك حضرت اميرالمؤمنين علي عليهالسلام و ديگري به خط حضرت امام حسن (ع) و ديگري به خط سيد سجاد (ع) و ديگري به خط حضرت صادق (ع) و ديگري به خط عثمان كه بر آن اثر خون او بوده و آن مصاحف، بهواسطه فتن و آشوب ازمنه از ميان رفته و اين فقير مؤلف، سه سال قبل به چشم خود ديدم كه جايي از مسجد بهواسطه بارندگي زياد فرود آمد. از روزنه، چندين جلد قرآن به طريق سيپاره كه به خط جلي، بعضي با طلاي اشرفي نوشته بود، فرو ريخت. همه اوراقش پوسيده و خطوطش پوشيده ]بود[" (110: 435-436؛ 128: 111-112).
مسجد جامع عتيق يا مسجد جامع كبير اصفهان كه در محل آتشكدهاي در اصفهان بنا گرديد (155: ج 1، ص 8)، در سال 309 ق. در زمان خلافت مقتدر عباسي گسترش يافت و "... چهار خانقاه ]شد [به چهار حدّ و هر حدّ رواقي داشت... و برابر رواق، كتابخانه و حجرات و مخرنهاي كتب بههمت استاد ابوالعباس ضُبّي[ -399ق.] احداث شد. در آن كتابخانه، از كتب معتبره نفيسه و مجلداتي از غرايب حديث و اسرار تفسير و نحو و لغت و اشعار منتخب و سنن انبيا و خلفا و سير ملوك و علما، و از علوم پيشينيان، منطق و رياضي و طبيعي و الهي گذارده بودند" (43: 110-111). به نوشته ابن اثير، كتابخانه نفيس مسجد جامع كه فهرستي مشتمل بر سه مجلد قطور داشت در سال 515 ق. همراه با مسجد و مدارس پيوسته بدان، توسط اسماعيليه طعمه حريق شد (5: 305؛ 43: 110-111؛ 94: 23؛ 109: 25؛ 128: 61-64). مسجد جامع جورجير يا مسجد جامع صغير نيز، كه به نوشته مافرّوخي توسط صاحببن عبّاد (326-385 ق.) در اصفهان بنا گرديد، خانقاه، كتابخانه، مَدâرَس، و مجلس ادبي داشته است (127: ج 1، ص سيوشش - سيوهفت؛ 128: 69-70). در بردسير (گواشير يا كرمان) مسجد بزرگ "جامع تورانشاهي"، منسوب به تورانشاه (477-497 ق.)، از پادشاهان سلجوقي آل قاورد، كتابخانهاي داشت كه داراي 5000 جلد كتاب بود (96: 8؛ 124: ج 8، ص 156-157؛ 128: 90؛ 172: 33). در يزد نيز علاءالدوله ابو كاليجار (كالنجار) (قرن 5 ق.)، از اميران سلجوقي، مسجدي ساخت كه به "مسجد قديم" يا "مسجد عتيق" معروف شد. اين مسجد كتابخانهاي زيبا داشته كه تا حدود قرن نهم هجري مورد استفاده اهل علم بود (96: 8؛ 120: 114؛ 128: 86-88). ابوطاهر خاتوني (قرن 6 ق.)، شاعر و كاتب شيعي دوره سلجوقي، پيش از مرگش كتابخانه ارزشمند خود را وقف مسجد جامع ساوه كرد كه احتمالا در حمله مغول به ساوه در 617 ق. از ميان رفت (12: ج 5، ص 643؛ 128: 50، 75-77).
مسجد "جامع منيعي" نيشابور نيز كتابخانه معتبري داشت كه در حمله غزها به اين شهر در 548 ق. به غارت رفت (96: 7-8؛ 128: 43). ظاهرآ اين كتابخانه را ابوالحسن عبدالجليل، كه در 431 ق. از طرف سلطان مسعود غزنوي حاكم نيشابور بود، براي جامع منيعي ساخته است (48: 427). "مسجد عقيل" يا "مسجد عقلا"ي نيشابور نيز سرنوشت مشابه جامع منيعي داشت. به نوشته حافظ ابرو (763-834 ق.)، "از جمله خرابي كه در عهد غزان شد، مسجدي بود كه آن را مسجد عقلا ميگفتند و در آن، خزانه كتب معتبر ]بود[. چنانكه پنج هزار مجلد كتاب از انواع علوم ]را كه[ در آنجا بر طلبه وقف بود، آتش زدند..." (47: 63؛ 128: 44، 71، 72، 74). خواجه ربيبالدين، وزير دانشمند و هنرپرور ازبكبن محمد ايلدگز (607-622 ق.)، از اتابكان آذربايجان، "دارالكتب" باشكوهي براي مسجد جامع تبريز تأسيس كرد و در آن، كتابهايي در همه رشتههاي علوم و فنون، از جمله تفسير، حديث، كلام، تاريخ، ادبيات، حكايات، طب، و مانند آن فراهم آورد (65: 3؛ 128: 100-104).
پس از حمله مغول به ايران در سال 616 ق. بسياري از مساجد و مدارس از بين رفت و كتابخانههاي آنها، كه اغلب در خراسان و ماوراءالنهر قرار داشتند، در آتش سوخت و نابود شد كه از جمله آنها كتابخانههاي كماليه و عزيزيه در مسجد جامع شهر مرو بود (128: 94، 95، 98؛ 124: ج 8، ص 156؛ 174: ج 5، ص 114). عبدالملك همداني (قرن 7 ق.) در بحبوحه حملات ويرانگرانه مغول، در همدان دارالكتبي بنا كرد كه به نوشته ابوالرجاء قمي در تاريخالوزراء، "مشحون به انواع كتب علوم" بود و آسايش و سكون بينظيري داشت و كاغذ و قلم و مداد مجّاني به مراجعان نيازمند ميدادند (128: 91). مسجد جامع طبس نيز در قرن 7 ق. كتابخانه معظمي داشت كه قرنها پابرجا بود و در 1329 ق. توسط اشرار بهآتش كشيده شد (128: 106-107؛ 172: 175). پس از آن، حملات هولاكوخان (614-663 ق.) و سپس تيمور (771-807 ق.) به شهرهاي گوناگون موجب نابودي و غارت قسمت ديگري از كتابخانههاي كشور گرديد كه بخشي از آنها توسط وزيران و رجال كارداني چون عطاملك جويني، خواجه نصيرالدين طوسي، و خواجه رشيدالدين فضلالله همداني از معرض تلف شدن نجات يافت و به كتابخانههاي ديگري منتقل گرديد (170: 46-48). تاجالدين عليشاه، وزير سلطان اُلجايتو ( -716 ق.)، مسجدي بزرگ در تبريز بنا كرد كه به نام وي خوانده شد. مسجد يا ارك عليشاه هم كتابخانه بزرگ و معتبري داشت (128: 109). همچنين كتابخانه مسجد سلطانيه نيز از كتابخانههاي معروف قرن هشتم هجري بود. اين كتابخانه تا قرن 11 ق. وجود داشته و آدام اولئاريوس (1603-1671) گزارشي از آن بهدست ميدهد (128: 114-115). به نوشته نظامالدين شامي (قرن 9 ق.) به دستور امير تيمور گروهي از معماران هندي مسجد جامع بزرگي شبيه مسجد جامع دهلي در سمرقند ساختند و امير نيز كتابخانهاي عظيم وقف آن كرد (92: 438).
جانشينان تيمور، علاقه و توجه فراواني به فرهنگ و هنر و كتاب و فنون كتابآرايي داشتند و، از اين رو، دربار آنان در هرات كانون دانشمندان، عالمان، اديبان، و هنرمندان بود. گوهرشاد بيگم ( -861 ق.)، همسر شاهرخميرزاي تيموري كه بانويي ادبدوست و هنرپرور بود، مسجد جامع، مدرسه، و خانقاهي در شهر هرات بنا كرد. همچنين آثار ارزندهاي در حريم مطهر امام رضا (ع) و اطراف آن پديد آورد و مسجد جامع معروف "گوهرشاد" را در 821 ق. در جوار مرقد امام ساخت (68: 200؛ 84: ج 1، ص 341).
گرچه درباره تاريخ تأسيس كتابخانه آستان قدس رضوي* اطلاع دقيقي در دست نيست، با توجه به قراين تاريخي، محلي براي نگهداري قرآنها و كتابهاي وقفي در آستان قدس وجود داشته است. كهنترين نسخههاي موجود، قرآني است كه در 393 ق. وقف شده است. پس از آن، به مرور زمان قرآنها و كتابهايي در آستان قدس گرد آمده كه در جايي نگهداري ميشده است. قدر مسلم آن است كه در قرن نهم هجري كتابخانهاي در آستان قدس بوده است، زيرا در وقفنامه كتاب غايهالوصول به تاريخ 825 ق. عبارت "خرانهالكتب" به چشم ميخورد. در 998 ق. ازبكها به آستان قدس رضوي حمله كردند و آن كتابخانه و كتابخانه مسجد گوهرشاد* دستخوش چپاول شد و بسياري از قرآنها و كتابهاي نفيس آن دو از ميان رفت. پس از آن، شاه عباس اول صفوي (996-1038 ق.) با گردآوري كتابهاي باقيمانده و آنچه خود او يا شيخ بهايي وقف كرد، كتابخانه جديدي پديد آورد (84: ج 1، ص 347؛ 128: 116، 117؛ 124: ج 8، ص 159-160).
آستانه حضرت احمدبن موسي (ع)، معروف به شاه چراغ، كه در سال 744 ق. توسط تاشي خاتون در شيراز بنا گرديد، با وقف قرآنهاي مذهّب و احتمالا كتب ديگر براي آستانه بهتدريج فراهم شد؛ اما اين كتابخانه دستخوش حوادث گرديد ولي در آغاز سده دهم هجري بازسازي و داير شد (68: 51-52؛ 108: ج 7، ص 12). اين كتابخانه تا سال 1355 داراي 38 نسخه خطي نفيس و حدود 2300 جلد كتاب چاپي بوده است (4: 160-161).
آستانه حضرت عبدالعظيم (ع) در شهر ري نيز داراي كتابخانهاي بوده است، زيرا همراه با اشياي گرانبهايي كه طي زمان به آستانه وقف شده، كتابها و قرآنهاي خطي نفيس هم بوده است؛ چنانكه شاه عباس اول صفوي در 1037 ق. تعداد 119 جلد كتاب وقف آستانه كرد. اين كتابخانه در سال 1230ق. مورد استفاده يكي از عالمان قرار گرفته است (85: ج 1، ص 357).
آستانه حضرت معصومه (س) در شهر قم نيز ظاهرآ كتابخانهاي شامل كتابهاي نفيس خطي و قرآنهاي مذهّب و گرانبهايي داشته كه در طي ساليان دراز فراهم آمده است. بخشي از كتابها در سال 1314 و هنگام ساختن موزه آستانه از ميان رفته است (86: ج 1، ص 361). اين كتابخانه تا سال 1355 داراي 670 جلد نسخه خطي و حدود 7600 جلد كتاب چاپي بوده است (4: 160).
سلسله شيعي صفويه كه در 907 ق. بهقدرت رسيد ترويج مذهب و فرهنگ شيعي را در صدر برنامههاي خود قرار داد. پادشاهان اين سلسله در مرمت، گسترش، و رونق اماكن مقدس شيعيان ميكوشيدند و تعداد زيادي از پادشاهان، شاهزادگان، بزرگان، و عالمان اين دوره اشياي ارزشمند خود از جمله كتابهاي نفيس را وقف آستانههاي مقدس ايران و عتبات ميكردند (99: 256).
پس از حمله مغول تا قرن چهاردهم، اطلاع زيادي از كتابخانههاي مساجد در دست نيست و ظاهرآ كتابخانههاي مساجد اهميت و رونق گذشته خود را از دست دادند. عللي كه براي آن متصور است عبارتند از: 1) رشد و گسترش كتابخانههاي مدارس از قرن چهارم به بعد؛ 2) پيدايش و گسترش خانقاهها و كتابخانههاي وابسته به آنها؛ 3) توجه ويژه پادشاهان و بزرگان سلسلههاي صفوي و قاجار به آستانههاي مقدس و امامزادگان شيعي و وقف مجموعههاي كتابهاي شخصي و خانداني به اين اماكن؛ 4) ويراني مساجد و آتش زدن كتابخانههاي آنها در جريان حملههاي مغولان و يورشهاي پس از آن (172: 81-82)؛ و 5) آتشسوزي كتابخانهها توسط اشرار محلي كه هر از گاه شهرها و روستاها را چپاول ميكردند. بهعنوان نمونه مسجد جامع طبس كتابخانه بزرگي داشته كه داراي 8000 نسخه خطي بوده است. اين كتابخانه در سال 1329 ق. كه نايب حسين كاشي به طبس حمله كرد توسط او و اياديش بهآتش كشيده شد (124: ج 8، ص 174؛ 128: 96).
با اين همه، طي سدههاي گذشته كموبيش كتابخانههاي قابل توجهي در مساجد كشور ساخته شد. بهطور مثال، مسجد ظهيريه كه در 1087 ق. در تبريز ساخته شد، علاوه بر دارالشفا و مَدâرَس، كتابخانه معتبري داشت كه سالانه يكصد و بيست تومان از درآمد موقوفات براي تهيه كتابهاي ديني، طبيعي، طبي، تاريخ، و ادبيات كتابخانه اختصاص داشت (128: 119-121). مسجد جامع ساوجبلاغ (مهاباد) نيز كه در 1089 ق. بنا گرديد، مدرسه و كتابخانهاي داشت كه به كتابخانه مدرسه ساوجبلاغ معروف است (128: 122-123). مدرسه قليبيگ كه در 1135 ق. تأسيس شد داراي كتابخانه قابل توجهي بود (128: 125). در سال 1248 ق. كتابخانه مسجد جامع زنجان با نام "كتابخانه مسجد چهلستون زنجان" توسط آخوند ملاعلي زنجاني بنا شد (116: 23-24). كتابخانه ديگري در همين شهر توسط امام جمعه زنجاني در سال 1338 ق. در مسجد الاعلي ساخته شد كه هر دو كتابخانه هنوز داير است (93: ج 5، ص 239-240؛ 72: 11، 177).
از جمله بناهاي مذهبي ايران بقعهها يا بقاع (جمع بقعه) هستند. بقعهها كه گاه مقبره، آرامگاه، مزار، و مرقد نيز خوانده ميشوند، مدفن عالمان، عارفان، دانشمندان، و بعضاً پادشاهان و اميران، و غالبآ متعلق به امامزادگان شيعي است كه در اين صورت زيارتگاه مردم نيز بهشمار ميروند. بقعهها از قرن پنجم و از دوره سلجوقيان در ايران پديد آمد و رو به گسترش نهاد و در دوره صفويه و قاجاريه توجه خاصي به ايجاد بقعه سادات علوي و امامزادگان شيعي معطوف شد؛ تا جايي كه امروزه در اغلب شهرها و روستاهاي كشور، يك يا چند بقعه وجود دارد. بر طبق آماري، در تهران 100 و در كاشان 86 بقعه وجود دارد (169: ج 3، ص 300-302). از بقعهها و مزارات معروف متعلق به عارفان و عالمان در ايران ميتوان از مقبره بايزيد بسطامي ( - 261 يا 264 ق.) در شاهرود؛ مقبره ابن بابويه، معروف به شيخ صدوق (311- 381 ق.) در شهر ري؛ مرقد شيخ احمد جام (441-536 ق.) در تربت جام؛ بقعه شيخ صفيالدين اردبيلي ( -735 ق.) در اردبيل؛ آستانه شاه نعمتالله ولي (731-834 ق.) در ماهان كرمان؛ و مرقد حاج ملاهادي سبزواري (1212-1289 ق.) در سبزوار نام برد.
توجه، احترام، و قداست خاص اين اماكن نزد مردم ايران و حمايت مادي و معنوي آنان و بعضي از شاهان و اميران و بسياري از بزرگان و نيكوكاران از بقاع، سبب گرديد كه بهتدريج از توجه به ايجاد و گسترش مساجد كاسته شود و اغلب موقوفات، هدايا، و نذورات مردم به اين اماكن اختصاص يابد. بخشي از اين هدايا و موقوفات، كتابهاي نفيس و ارزشمندي بود كه به كتابخانههاي بقعهها يا مزارات داده ميشد يا وقف ميگرديد (13: ج 2، ص 623-626).
در ميان بقعههاي متعلق به عارفان و عالمان، بقعه شيخ صفيالدين اردبيلي از اهميت بيشتري برخوردار است. اين بقعه كه در حقيقت خانقاه و مدرسه او بود و پس از مرگش آرامگاه وي گرديد، محلي براي تدريس و ارشاد مريدانش بود كه از دور و نزديك براي ديدار او و يا كسب فيض از محضرش بدانجا ميآمدند و به همراه اشياي گرانبهايي كه هديه يا وقف خانقاه ميكردند، كتابهاي نفيس نيز وجود داشت (131: 24؛ 170: 55؛ 172: 102-103).
با روي كار آمدن صفويان و توجه پادشاهان صفوي به بقعه شيخ صفيالدين اردبيلي (آرامگاه جدّ بزرگشان) اين بقعه توسعه يافت و پادشاهان صفوي، بهويژه شاه عباس اول، در رونق و آباداني بقعه و كتابخانه آن كوشيدند. شاه عباس كتابهاي نفيسي از مجموعه اهدايي دربار صفوي را وقف كتابخانه بقعه كرد (172: 102، 138). جهانگردان اروپايي كه در قرون هفدهم تا نوزدهم ميلادي از اين بقعه بازديد كردهاند به وجود كتابهاي ارزشمند و نفيس به زبانهاي فارسي، عربي، و تركي از جنس كاغذ يا پوست اشاره كردهاند كه داراي جلدهاي عالي بوده و برخي نيز تصاوير بسيار زيبايي داشتهاند (172: 102، 138).
در سال 1243 ق.، پس از حمله سپاهيان روس به اردبيل، مجموعه ارزشمند اين كتابخانه با وجود مخالفت عالمان شهر به تصرف آنان در آمد. اين كتابها به تفليس و از آنجا به سن پطرز بورگ منتقل شد و هماكنون در كتابخانه لنينگراد "بهرسم امانت" موجود است. تعداد اندكي از اسناد و كتابهاي تاراجرفته، در سالهاي 1304 و 1315 ش. به تهران منتقل شد و تحويل موزه ايران باستان گرديد (131: 26؛ 156: ج 3، ص 630-631). فهرستي از كتابهاي گزيده بقعه، كه شامل 120 عنوان ميشود، انتشار يافته است (131: 26).
خانقاهها، نوع ديگري از اماكن مذهبي بودند كه از قرن چهارم و همزمان با رواج و رونق تصوف در خراسان و فارس پديد آمدند (53: ج 1، ص 880؛ 132: 151). خانقاه، محل تدريس و ارشاد شيوخ و عبادت و رياضت و سيروسلوك و چلّهنشيني صوفيان و درويشان و در بسياري موارد تكيهگاه عامه و بيپناهان بود. مشايخ صوفيه غالبآ - نزد عامه اهل سنت - محترم بودند و حتي گاه از "اولياء" محسوب ميشدند. خلفا به آنها احترام ميگذاشتند و اميران به خانقاههايشان تردد ميكردند و در تعمير اين خانقاهها اهتمام ميورزيدند (160: 83؛ 75: 73، 76-77). پس از حمله مغول و تاتار به ايران، بهسبب مصايب و رنجهاي عميقي كه به مردم وارد شده بود، ميل به تصوف در ميان آنان فزوني گرفت و در جاي جاي كشور خانقاههايي ايجاد شد كه در آنجا مشايخ به ارشاد و تربيت مريدان و پيروان خود اشتغال داشتند. نفوذ معنوي آنان تا بدان اندازه بود كه مغولان بهسبب ارادت به شيخ صفيالدين اردبيلي از آزار مردم بازماندند (75: 74)؛ امير تيمور در حق خواجه بهاءالدين نقشبند، احترام بسيار بهجا ميآورد و سلطان علاءالدين كيقباد بر دستان شيخ شهابالدين سهروردي بوسه زد (75: 160).
گوشه آرام خانقاهها و زاويهها، محيط مناسبي براي تفكر و تأمل و مطالعه و كتابت بود. امام محمد غزالي پس از ترك نظاميه بغداد، سالها در زواياي مختلف سكونت داشت و در همان دوران، كتاب احياء علومالدين خود را تأليف كرد (132: 378؛ 78: 100). شيخ نجمالدين كبري نيز كتاب شرحالسنه و مصابيح را در خانقاه زاهده تبريز نوشت و شيخ فخرالدين عراقي هم تأليف كتاب لمعات خود را در خانقاه اوحدالدين كرماني بهپايان برد (132: 378).
بسياري از خانقاهها كتابخانه داشتند كه غالبآ مربوط به موضوع تصوف و عرفان بود و مورد استفاده صوفيه و ديگر علاقهمندان قرار داشت (128: 15؛ 132: 382؛ 172: 71). كتابخانه خانقاه احمدبن فرات رازي از كتابخانههاي معتبر اصفهان از قرن سوم به بعد بوده است كه به مدت هزار سال پابرجا بود (172: 41). در قرن چهارم كتابخانههاي خانقاه صدوقي، خانقاه طرسوسي، خانقاه ابوالفضل عميد، خانقاه محمود، و خانقاه سُلَمي در نيشابور شهرت داشتهاند (172: 33). اني حِبّان (270-354 ق.) نيز در سال 337 ق. خانقاهي در "دروازه رازيها"ي اين شهر ساخت و به ارشاد و تعليم و تربيت اصحاب خويش پرداخت. طالبان دانش از نقاط دور دست به سويش ميآمدند تا در محضر او از مصنّفاتش بهره گيرند (129: 79-80). كتابخانه خانقاه ابوسعيد ابوالخير در قرن پنجم در ميهنه خراسان، مورد توجه عارفان و دانشمندان نامدار بود (172: 49-50). در خانقاه امام محمد غزالي (450-505 ق.)، گروهي از دانشمندان و عارفان به مطالعه آثار غزالي و ساير كتابها ميپرداختند (170: 36). شيخ احمد جام (441-536 ق.)، معروف به ژنده پيل، در خانقاه خويش در شهر جام كتابخانهاي داشت كه از جمله كتابهاي وقفي آن، تفسير قرآن از ابوبكر عتيق نيشابوري بود (170: 58). عبدالجليل قزويني (504 - 585 ق.)، متكلم معروف شيعي، از خانقاههايي چون خانقاه امير اقبالي و خانقاه علي عثمان نام برده كه پيوسته منزل سادات عالم و زاهد و متديّن و مجهز به كتابخانههاي عظيم و قابل توجه بوده است (133: 775). شهابالدين سمعاني (قرن 6 ق.)، عارف معروف ايراني، هم در شهر مرو كتابخانهاي در خانقاه خود بنا كرد كه تا اوايل قرن هفتم هجري پابرجا بود (172: 40). امام محمدبن منصور در سرخس خانقاهي ساخت و كتابخانهاي در آن داير كرد و ابوالقاسم عليبن الحسن، معروف به سيدالوزراء، در خانقاهش در كاشان كتابخانهاي (مخزن كتب) فراهم ساخت (132: 382؛ 163: 112). كتابخانه خانقاه معروف ضميريه مرو در قرن هفتم متعلق به عارفان آن شهر بود و ياقوت حموي استفاده فراواني از آن برد (170: 44؛ 132: 382). علاءالدوله سمناني، عارف ديگر ايراني، نيز در سال 720 ق. خانقاهي در سمنان ساخت و كتابخانه معتبري براي استفاده شاگردان و مديران خود فراهم كرد كه پس از مرگ او نيز، به مدت يكصد سال، عارفان نامداري در آن مشغول هدايت و ارشاد مردم بودند (172: 94). خانقاه شيخ صفيالدين اردبيلي در قرن هشتم، كه بعدآ آرامگاه او شد، كتابخانه معتبري داشت كه در زمان حيات وي تأسيس گرديد و تا نيمه اول قرن سيزدهم پابرجا بود (131: 24-26). صدرالدين علي طيب در سال 854 ق. مدرسه و خانقاهي در اصفهان بنا كرد كه كتابخانه آن بيش از يكصد سال فعاليت داشته است (172: 113؛ 155: ج 2، ص 350). سيد يحيي شيرواني ( -868 ق.)، از مريدان صدرالدين، نيز خانقاه و مدرسهاي در باكو ساخت و كتابخانه معتبر و ارزشمندي براي آن فراهم كرد كه مورد رجوع هزاران نفر از مريدانش بود (172: 101). خانقاه پير هرات و خانقاه ملك حسين كرت نيز، هر كدام، كتابخانه درخور توجهي داشتند (172: 119).
با ظهور صفويان در آغاز قرن دهم هجري و رواج مذهب شيعه در ايران و قوت عالمان و فقيهان شيعه، مشايخ صوفيه نفوذ و قدرت خود را از دست دادند و عالمان شيعه در طعن و ذمّ مشايخ صوفيه، كتابها و فتواها نوشتند (39: ج 1، ص 645). اين امر موجب مهاجرت گروه كثيري از صوفيه به سرزمينهاي ديگر و تعطيلي اغلب خانقاهها گرديد، اما بار ديگر، در اوايل دوره قاجار، صوفيان فعاليت خود را از سر گرفتند كه با انتقاد و مخالفت شديد عالمان مواجه شدند (39: ج 1، ص 645؛ 62: 289-369). گرچه در دوره صدارت حاج ميرزا آقاسي و بهسبب مشرب تصوف وي، صوفيان بار ديگر قدرت يافتند، ديري نپاييد كه با عزل وي تحت فشار واقع شدند. با اين همه، صوفياني حتي در دستگاه دولت قاجار و در سمتهاي بالايي به خدمت و تأليف و تصنيف اشتغال داشتند (39: ج 1، ص 645). صدرالدين دزفولي، از اقطاب سلسله ذهبيه در قرن سيزدهم، در دزفول خانقاهي ساخت و كتابخانهاي براي آن فراهم آورد (172: 179). حاج ميرزا محمدحسن اصفهاني، معروف به صفي عليشاه (1251-1316 ق.)، كه از مشايخ صوفيه قاجار بود، خانقاهي در تهران بنا كرد كه به نام وي مشهور بود (100: ج 2، ص 1574). پيش از وي، مظفر عليشاه ( - 1215 ق.) خانقاهي در كرمانشاه ساخت و كتابخانه جامعي براي آن فراهم آورد (170: 91). احتمال دارد كه معصوم عليشاه، مؤلف طرائقالحقايق (تأليف 1318 ق.)- كه در شرح مبادي و اصول معارف و زندگي مشاهير و فرقههاي صوفيه است - از كتابخانه اين خانقاه يا ديگر خانقاهها يا مجموعههاي شخصي صوفيان بهرهمند شده باشد.
ب. كتابخانههاي مدارس ديني. در منابع ايراني، مدرسه را گاه مسجد و مسجد را نيز گاه مدرسه دانستهاند. اين اختلاط بهسبب اشتراك عمل آموزشي و پيوستگي اين دو نهاد بوده است (104: 171؛ 128: 53-57).
مدرسه، بهعنوان نهادي مستقل، نخست در قرن سوم هجري تأسيس شد (109: 106)، و غالبآ اختصاص به يكي از فرقههاي مذهبي داشت و مدرسان، دانشجويان، و منابع فقهي آن مربوط به همان فرقه يا مذهب بود (172: 26؛ 130: 67؛ 133: 775). كتابخانه، بهعنوان بخشي از تشكيلات و سازمان آن، در خدمت مدرسان و دانشجويان علوم ديني قرار داشت. از تشكيل نخستين كتابخانه مدارس اطلاعي در دست نيست، اما ظاهرآ كهنترين مدرسه، همان مدرسه ابوحفص فقيه ( -264 ق.) است كه در نيمه قرن سوم هجري در بخارا تأسيس شد. در همين قرن نيز در نيشابور مدارس متعددي بنا گرديد؛ تا جايي كه ابواسحاق قطّان نيشابوري ( - 299 ق.) را پرچمدار نهضت تأسيس مدارس آن شهر دانستهاند (160: 82). در حدود سال 330 ق. در نيشابور بههمت ابوالعباس محمدبن ايوب صبغي ( - 334ق.) مدرسهاي بنا گرديد كه "دارالسنه" نام داشت، كه برخي آن را همان مدرسه ابوبكر صبغي نيشابوري ( - 342 ق.) دانستهاند. به هر روي، اين مدرسه كتابخانه معتبر و معروفي داشت (172: 8). در سبزوار مدرسهاي به كوشش خواجه اميرك، از بزرگان قرن چهارم هجري، ساخته شد كه كتابخانهاي بر آن وقف بود. در شهر بلخ نيز ابوالعباس فضلبن احمد اسفرايني - كه تا 401 ق. وزارت سلطان محمود غزنوي (387-421 ق.) را داشت - مدرسهاي با كتابخانهاي عظيم بنا كرد (133: 777). مدرسهاي نيز بههمت صاحببن عبّاد در قرن چهارم هجري و در جوار مسجد منسوب به طاق هاروني قزوين ساخته شد و كتابخانهاي داشت كه اهل علم از آن بهره ميبردند (168: ج 2، ص 1196). در قرن چهارم مدارس متعدد و معتبري در خراسان وجود داشت كه از جمله آنها مدرسه صابوني بود. تفسير جامع قرآن كريم كه بهدستور خلفبن احمد (327-399 ق.)، از اميران صفاري سيستان، در يكصد جلد نوشته شده بود، در آن نگهداري ميشد. در حملات ويرانگرانه غزها به نيشابور كه در 548 ق. و 554 ق. روي داد، پنج كتابخانه در آتش سوخت و هفت كتابخانه غارت گرديد كه كتابخانه صابوني از آن جمله بود (170: 37؛ 128: 73-74؛ 47: 63). از كتابخانههاي مدارس معروف ديگر نيشابور در قرن چهارم ميتوان از كتابخانه مدرسه سعديه، كتابخانه مدرسه ابوسعيد منشي استرآبادي، كتابخانه مدرسه ابواسحق اسفرايني، كتابخانه مدرسه مشطي (مشهدي ؟)، كتابخانه مدرسه سَوَوي، كتابخانه مدرسه ابوعلي دقاق، كتابخانه مدرسه شحامي، كتابخانه مدرسه قشيريه، كتابخانه مدرسه سلطانيه، كتابخانه مدرسه ابونصربن ابيالخير، كتابخانه مدرسه سرهنگ، كتابخانه مدرسه سمعاني، و كتابخانه مدرسه بيهقيه نام برد (170: 38؛ 166: 24).
مدرسه ابن حبّان در بُست سيستان نيز در همين قرن كتابخانه معتبري داشت (160: 83؛ 170: 100). وي در دوره چهارده ساله آخر زندگي خود در بُست (340-354 ق.) خانه شخصي خويش را وقف مدرسهاي براي شاگردانش كرد كه بهصورت رايگان يا با استفاده از كمك هزينه در آن به تحصيل پردازند و، براي دانشجويان غريب و غيرمحلي، اماكن مسكوني تدارك ديد و تمامي كتابهاي خود را، كه بسياري امكان دسترسي به آن نداشتند، در كتابخانهاي وقف كرد كه همه طالبان دانش و اهل تحقيق از آن استفاده و استنساخ كنند و به وصيّ خود نوشت كه حق بيرون بردن كتاب را از اين كتابخانه ندارند (129: 80).
مدرسه بزرگ و زيباي غزنه را سلطان محمود غزنوي ساخت و آن را "به نفايس كتب و غرايب تصانيف ائمه مشحون كرد، مكتوب به خطوط پاكيزه و مقيد به تصحيح علما و فقها" (83: 163؛ 133: 777). ظاهرآ بخشي از مجموعه اين كتابخانه از كتابهاي غارتشده ري توسط سلطان محمود فراهم شده بود (76: 245). شهر سلماس نيز در قرن پنجم كتابخانه بزرگ و معتبري داشت. در 419 ق.، متعصبان مذهبي، به تقليد از سلطان محمود غزنوي، اين كتابخانه را ويران و غارت كردند و 10400 جلد از كتابهاي آن را سوزاندند (172: 10).
مدرسه ملكشاهي اصفهان هم به دستور ملكشاه سلجوقي (465-485 ق.) براي حنفيها و شافعيها ساخته شد. اين مدرسه، از مدارس معروف قرن پنجم تا هفتم هجري بود و در قرن ششم، كتابخانه معتبري داشته كه مرجع محققان و علاقهمندان بوده است (172: 73).
خواجه نظامالملك طوسي (385-460 ق.)، وزير دانشمند و باتدبير ملكشاه سلجوقي، مدارس ديني متعدد بزرگ و باشكوهي در بسياري از شهرهاي ايران بنا كرد كه به گفته تاجالدين سُبكي (727-771 ق.) در همه اين نظاميهها كتابخانههاي عظيمي در جوار مدارس و مساجد وجود داشت (4: 86).
به نوشته ابن اثير، نظاميه نيشابور در قرن پنجم و ششم هجري، كتابخانهاي بسيار بزرگ و باعظمت داشت (124: ج 8، ص 155؛ 170: 38؛ 130: 95، 101) و ابوالقاسم انصاري نيشابوري ( - 511 يا 512 ق.) بهسبب زهد و ديانتي كه داشت به سمت كتابدار آن انتخاب گرديد (130: 99).
نظاميه اصفهان نيز كتابخانه (دارالكتب) معظمي متناسب با ديگر تشكيلات گسترده خود داشت و كتابهاي نفيس آن، توجه طالبان دانش را به خود معطوف ميكرد. عماد كاتب اصفهاني ( - 597 ق.) در خريدهالقصر و جمالالدين قفطي ( - 648 ق.) در تاريخالحكماء به وجود كتابخانه و كتابدار آن (اكرمالدين ابوسهل غانم) اشاره كردهاند (106: 148، 284؛ 118: 447-448). اين نظاميه و كتابخانه آن تا سال 543 ق. كه دچار آتشسوزي شد همچنان برقرار بود (106: 189).
عبدالجليل قزويني (505-585 ق.)، در كتاب النقض خود از هشت مدرسه متعلق به شيعيان از جمله مدرسه بزرگ سيد تاجالدين محمد كيسكي (گيلكي)، مدرسه شمسالاسلام حسكا (حكا) بابويه، مدرسه فقيه علي جاسبي، مدرسه خواجه عبدالجبار مفيد كه چهارصد طلبه در آن فقه و كلام ميآموختند، مدرسه كوي فيروز، و مدرسه امام رشيد رازي كه بيش از دويست عالم در آن به فراگيري دروس ديني مشغول بودند ياد ميكند كه همه اين مدارس داراي كتابخانه بودند. به نوشته او مدارس شرفيه، عزيزيه، صفويه، و مجديه در كاشان متعلق به شيعيان بود كه هركدام كتابخانه معتبري داشت (103: 35-36، 198). مدرسه رضويه در ورامين، مدرسه وزّانيان كه باني آن وزينالملك ابوسعد هندوي قمي ( - 598 ق.) بود، مدرسه زيديان، مدرسه قطبالدين راوندي ( - 573 ق.)، مدرسه كوي فيروزه، و مدرسه سلطان محمد سلجوقي ( - 498 ق.) كه در نواحي عراق عجم قرار داشتند هريك داراي كتابخانه بااهميتي بود (172: 67). كتابخانه مدرسه حيدريه كه توسط ملكشاه سلجوقي در قرن پنجم در قزوين تأسيس شد از كتابخانههاي معتبر و نفيس آن زمان بهشمار ميرفت و به شيعيان تعلق داشت (172: 50). در طابران توس نيز در قرن ششم مدرسهاي بنا گرديد كه كتابخانه بزرگي بر آن وقف بود (133: 776). نظامالملك مسعودبن علي ( - 596 ق.)، وزير سلطان تَكِش خوارزمشاه، هم مدرسهاي در خوارزم ساخت و كتابخانهاي به آن اختصاص داد (81: 84-85). تعداد مدارس شيعيان در قرن ششم تا بدان اندازه بود كه به نوشته عبدالجليل قزويني، "اگر به تحصير و تعديد مدارس سادات مشغول شويم در بلاد خراسان و حدود مازندران ... و بلاد عراق چون قم و كاشان و آبه كه مدارس چند است؟ و كي بوده است؟ و اوقاف چند دارد؟ طومارات ]و[ كتب خواهد" (172: 24). اغلب اين مدارس به نوشته او كتابخانه داشتهاند.
پس از حمله مغول به ايران در سال 616 ق.، بسياري از مساجد و مدارس به همراه كتابخانههاي آنها ويران و نابود گرديد يا بهآتش كشيده شد (128: 97)، كه از جمله آنها كتابخانه مسعودبيگ در بخارا، كتابخانه مدرسه باعظمت ساوه، و كتابخانههاي باشكوه و معتبر شهرهاي بخارا، مرو، بلخ، نيشابور، غزنه، و ري را ميتوان نام برد (124: ج 8، ص 157؛ 128: 97؛ 170: 39-43؛ 174: ج 5، ص 114). مدرسه خسروجرد نيشابور نيز كه در 510 ق. به فرمان ابونصر محمدبن ابيالخير بنا گرديد، كتابخانه وقفي بزرگي داشت (133: 776). از زمان سلطان محمود غزنوي به بعد، كتابخانهها دستخوش تعصبات فرقهاي گرديد و بهآتش كشيده شد. در دوره سلجوقيان به بهانه مبارزه با فلسفه و يونانيمآبي - كه مترادف با كفر و زندقه انگاشته ميشد - و نيز رافضيگري، كتابخانههاي معتبري چون كتابخانه دارالعلم شاپور (سابور)بن اردشير در بغداد بهآتش كشيده شد (54: 97-98). از چند دهه پيش از حمله مغول، يورش گاه به گاه اقوام نيمهوحشي به ماوراءالنهر و ظلم و ستم خوارزمشاهيان و اختلافات مذهبي و فرقهاي كه گاه شعلهور ميشد، موجب افول شأن و اعتبار علم و عالمان و نابودي كتاب و كتابخانهها گرديد. راوندي در وصف اين دوران غمبار مينويسد: "... و علما را چندان افتاد از اين بنياد كه هيچ را زبان گفتار نماند و چون علما را حرمت نماند، كس به علم خواندن رغبت نمينمايد و در شهور سنه ثمان و تسعين و خمس مائه 598] ق. [در جمله عراق، كتب علمي و اخبار و قرآن به ترازو ميكشيدند و يك من به نيم دانگ ميفروختند و قلم ظلم و مصادرت بر علما و مساجد و مدارس نهادند..." (172: 80-81). ياقوت حموي كه در سال 616 ق.، به دنبال حمله مغول به شهر مرو، از آنجا گريخت و در ري ساكن شد در كتاب معروف معجمالبلدان خود، از كتابخانههاي شهر مرو چنين ياد ميكند: "متأسفم از اينكه از شهر مرو جدا شدم. در مرو ده كتابخانه وجود داشت كه مانند آنها را از لحاظ داشتن تعداد كتاب و نفاست در جهان نديدهام... من از وجود اين كتابخانهها بسيار خشنود و شادمان بودم تا حدي كه وطن مألوف و اهل و اولاد را از ياد برده و آنها را به فراموشي سپرده بودم... بيشتر اطلاعات و دانستنيهايي كه در كتاب معجمالبلدان و ديگر تأليفاتم آوردهام، از پرتو مطالعه و استنساخ كتابهاي اين كتابخانهها بوده است. به يقين اگر مغول به مرو نزديك نميشد هرگز از مرو بيرون نميشدم" (124: ج 8، ص 156؛ 170: 42-43؛ 174: ج 5، ص 114). حمله مغول، چون صاعقهاي مرگبار و ويرانكننده، بخش بزرگي از ميراث مادي و علمي و فرهنگي و از جمله كتابخانهها را كه حاصل زحمات صدها عالم دانشمند طي قرون گذشته بود و از گذر ايام و آسيب نااهلان سالم بهجا مانده بود نابود كرد. در اين ميان، فقط سرزمين فارس، يزد، و كرمان بود كه بر اثر تدبير و دورانديشي حاكمانشان مورد هجوم و غارت مغول قرار نگرفتند و ميراث علمي و ادبي آنها از گزند حوادث مصون ماند. بسياري از عالمان، عارفان، اديبان، دانشمندان، هنرمندان، و بازرگانان كشور كه جان سالم بهدر برده بودند، از ترس جان، به مناطق امن كشور - چون فارس و يزد - مهاجرت كردند و يا به دربار سلاجقه روم شرقي و ممالك مصر پناه بردند و در شهرهايي چون قونيه، ارض روم، ارزنجان، و قاهره سكونت گزيدند. اين مهاجرت از اوايل قرن هفتم تا نيمه قرن هشتم هجري ادامه داشت (172: 83؛ 45: 172).
مغولان پس از فتح سرزمين پهناور ايران، چون خود را قادر به اداره آن نميديدند، از وجود سياستمداران دانشمند ايراني چون عطاملك جويني، خواجه نصيرالدين طوسي، خواجه رشيدالدين فضلالله، و خواجه غياثالدين محمد استفاده كردند. آنان از ويراني بيشتر مراكز علمي و فرهنگي ايران توسط مغولان، جلوگيري كردند و بهتدريج مغولان را با آداب و فرهنگ ايراني آشنا و مأنوس ساختند و حتي آنان را مسلمان كردند و با حمايتهاي مادي و معنوي پادشاهان مغول، بار ديگر مراكز علمي و مدارس و مساجد مهمي بنا گرديد و عالمان و دانشمندان كه در طول اين سالها در سراسر كشور پراكنده شده بودند به تحقيق و تدريس دعوت شدند و مورد حمايت جدّي پادشاهان، اميران، و وزيران قرار گرفتند. اما كانون ادب و فرهنگ كه قرنها در خراسان قرار داشت، براي هميشه از آن ديار رخت بربست و به ولايات ديگري چون فارس، كرمان، يزد، آذربايجان، و ولايات مركزي منتقل گرديد.
حوزه علمي سلطانيه، كه بنيان آن را غازان خان (670-703 ق.) گذاشت و سلطان محمد خدابنده ( -716 ق.) آن را بهپايان رساند، هفت مسجد و هفت مدرسه و كتابخانه معروف و معتبر داشت (128: 109؛ 172: 86). مدرسه فخرالدين ابوبكر (نيمه اول قرن 7 ق.) در شيراز، كه به مدرسه ابونصر يا ابوبكر نيز مشهور بود، مدتها مجمع و محفل دانشمندان و اديبان محسوب ميشد و كتابخانه آن اعتبار تمام داشت (172: 88). تَركان خاتون ( -662ق.) نيز، كه از زنان فرمانروا و نيكوكار و باكفايت بود، مدرسه عضديه را در شيراز بنا كرد كه كتابخانهاي نيز داشت (172: 90؛ 68: 55).
در قرن هفتم، هشتم، و نهم هجري در يزد بيش از ساير مناطق كشور مدرسه داير بوده كه مشخصات 26 باب از آنها در تاريخ ضبط شده است و بسياري از آنها داراي كتابخانههاي مهم و معتبر بودهاند كه از جمله آنها ميتوان به كتابخانه مدرسه صفوتيه در 637 ق.، كتابخانه مدرسه ركنيه در 725 ق.، كه باني آن سيد ركنالدين محمدحسين 3000 جلد كتاب بر آن وقف كرد، كتابخانه مدرسه كماليه در 720 ق. ، كتابخانه مدرسه صفائيه در 705 ق.، و كتابخانه مدرسه قطبيه در 832 ق. اشاره كرد (172: 96-100). از ديگر كتابخانههاي معروف مدارس اين دوران، كتابخانه محمودبن ملكشاه در آمل در اواخر قرن هشتم، كتابخانه مدرسه سلطان بختآغا در اصفهان در 769 ق.، كتابخانه بابا قاسم اصفهاني در 725 ق. كه مورد استفاده صوفيه بود، كتابخانه مدرسه نصرآباد، و كتابخانه خواجه ملك در قرن نهم در اصفهان بود. كتابخانه اخير داراي عظمت و اعتبار و مورد رجوع عالمان و دانشمندان بود (172: 100-101).
امير تيمور، با آنكه ويراني فراواني در ايران بهوجود آورد، به صاحبان علم و هنر حرمت مينهاد و نسبت به صوفيه اظهار تواضع ميكرد (172: 105-106؛ 24: ج 1، ص 252). وي، پس از فتح بسياري از ولايات، صاحبان هنر و دانش را به پايتخت خود سمرقند برد. شاهزادگان تيموري نيز، همانند امير تيمور و جانشينانش، علاقه و احترام خاصي به ارباب فضل و كمال، بهويژه هنرمندان، داشتند و از اين رو، در قرن نهم هجري، هرات كه پايتخت تيموريان بود كانون فرهنگ و هنر بهشمار ميرفت و تا اوايل قرن دهم و ظهور صفويه اين شهرت و اعتبار همچنان باقي بود. در دوره تيموريان مدارس متعدد و معتبري در هرات و ديگر شهرها ساخته شد كه اغلب آنها كتابخانههاي بزرگ و معروفي داشتند. مدرسه گوهرشاد بيگم كه در 828 ق. در مشهد بنا گرديد كتابخانه باشكوهي داشت كه هنگام تجاوز ازبكان به خراسان در زمان صفويان تاراج شد. كتابخانه مدرسه دو در و كتابخانه مدرسه پريزاد نيز از ديگر كتابخانههاي معروف و معتبر مشهد در قرن نهم هجري بودند (172: 112-113). مدرسه شاهرخيه هرات كتابخانهاي عظيم داشت كه رياست مدرسه و كتابخانه را خواجه علاءالدين چشتي، عارف معروف، برعهده داشت و كتابخانه مدرسه غياثيه هرات نيز اعتبار و شهرت تمام داشت (172: 112-113). تعداد كتابخانههاي مدارس هرات را در قرن نهم هجري بيش از 30 باب نوشتهاند كه رياست بعضي از آنها را عارفان و عالمان نامداري برعهده داشتند (172: 112-120).
در ساير شهرها نيز مدارسي بود كه كتابخانههاي معتبري داشتند. مدرسه نصيريه تبريز در قرن نهم كتابخانه معتبري داشت كه رياست آن را، در اوايل دوره صفوي، مولانا امير فيضالله حاجي برمكي عهدهدار بود. مدرسه ديگر اين شهر مدرسه مظفريه بود كه رياست كتابخانه معروف آن را، در زمان شاه اسماعيل صفوي، كمال اسماعيل شاعر برعهده داشت. مدرسه منصوريه شيراز را صدرالدين دشتكي بنا نهاد و كتابخانه آن در شهر معروف بود و موقوفات فراوان داشت و تا قرن يازدهم داير بود. كتابخانههاي مدارس خانيه و امير ترخان در سمرقند نيز در اوايل قرن دهم هجري به داشتن منابع ارزشمند معروف بودند (172: 127-128).
صفويان كه در آغاز قرن دهم هجري به حكومت رسيدند در ايجاد آرامش و امنيت در كشور كه لازمه رشد و ارتقاي فرهنگ و هنر است بهجدّ كوشيدند. پادشاهان اين سلسله عمومآ حامي عالمان، دانشمندان، و هنرمندان بودند و، از اين رو، طي بيش از دو سده، دهها مدرسه كه بيشتر آنها داراي كتابخانههاي معتبري بودند در سراسر كشور بنا شدند كه اغلب موقوفات فراواني داشتند (99: 256-257). شاردن، جهانگرد معروف فرانسوي كه در نيمه دوم قرن يازدهم هجري از اصفهان ديدن كرد، فقط تعداد مدارس شهر اصفهان را 57 باب نوشته است (111: 167). از جمله كتابخانههاي معروف اين دوره ميتوان موارد زير را برشمرد: كتابخانه مدرسه ذوالفقار اصفهان در 950 ق.، كتابخانه مدرسه گنجعلي خان در كرمان در 1007 ق.، كتابخانه مدرسه آقا كافور، و كتابخانه مدرسه عباسي و مدرسه سليمانيه در اصفهان در قرن دهم، كتابخانههاي مدارس فاضليه، ميرزا جعفر، و نواب در مشهد در قرن يازدهم، كتابخانههاي مدارس شاه سليمان، جده بزرگ و جده كوچك، اسفنديار بيگ ميرشكار، شيخ نجيب، و خالصيه در اصفهان، مدرسه ساوجبلاغ (مهاباد)، غازي در قزوين، فيضيه در قم در قرن يازدهم، و نيز كتابخانههاي مدارس مريم بيگم، حكيميه نيمآورد، مدرسه چهارباغ، مؤمنيه در قم، و قليبيگ در كرمان در نيمه اول قرن دوازدهم (172: 140-156؛ 128: 118، 122، 124).
پس از حمله افغانها به ايران در 1135 ق.، تا حدود يكصد سال، دوران فترت سياسي و ناامني و هرج و مرج در كشور بود و لذا پادشاهان و اميران محلي فرصت يا علاقه ايجاد مدرسه در كشور نداشتند. در اين زمان، بهويژه پس از حمله افغانها، بسياري از كتابخانههاي مدارس غارت يا ويران گرديد و يا در آتش سوخت كه از جمله آنها كتابخانههاي مدارس آقا كمال خازن، ملاعبدالله، اسفنديار بيگ ميرشكار، و چهارباغ در اصفهان بود (172: 145، 147، 150). هيأتهاي سياسي - تجاري اروپايي، كه در آن زمان در ايران بهسر ميبردند، با سوء استفاده از هرج و مرج سياسي و اجتماعي موجود در كشور، بسياري از كتابها و مجموعههاي نفيس و ارزشمند باقيمانده را، كه در كشور پراكنده بود، به بهايي اندك خريداري كرده و به هند يا اروپا انتقال دادند كه اين جريان تا پايان دوره قاجار نيز ادامه داشت (4: 97). علاوه بر آن، بسياري از عالمان از ايران مهاجرت كردند و در عتبات عاليات ساكن شدند و در مدارس آنجا به تدريس و تحقيق پرداختند و، بدين ترتيب، از شكوه و رونق مدارس كشور و كتابخانههاي آنها كاسته شد.
با روي كار آمدن قاجاريان، در اوايل قرن سيزدهم هجري، آرامش و امنيت نسبي در كشور پديد آمد. از پادشاهان اين سلسله، فتحعلي شاه به ايجاد مدرسه دلبستگي داشت. ايجاد چاپخانه در كشور در نيمه اول قرن سيزدهم هجري به رشد و گسترش كمّي كتاب و كتابخانه كمك شاياني كرد. از كتابخانههاي مدارس معروف قرن سيزدهم ميتوان به كتابخانههاي مدارس ايلچي، پاقلعه، سيد، و صدر در اصفهان؛ كتابخانههاي مدارس دارالشفا، دانگي، شاهزاده، ظهيرالدوله، شيخ عبدالحسين، دروازه دولت، صدر، سپهسالار، و فخري (مروي) در تهران؛ كتابخانههاي مدارس آقا و سلطاني در كاشان؛ كتابخانههاي مدارس ابراهيميه و شهابالملك در كرمان؛ و كتابخانه مدرسه آستانه سيد جلالالدين اشرف در گيلان اشاره كرد (124: ج 8، ص 170-172؛ 128: 126-153؛ 172: 166-184). از كتابخانههاي مدارس معروف نيمه اول قرن چهاردهم نيز ميتوان از كتابخانههاي مدارس شاهزاده، اقصي، دانگي، و كاظميه در تهران؛ و دامغاني و زنگنه در همدان نام برد (172: 213-215؛ 128: 155).
در قرن سيزدهم، به دنبال آشنايي ايرانيان با نظامها و مؤسسات جديد غربي، مدارس عالي و ابتدايي جديدي در كنار مدارس ديني- كه به امر آموزش علوم و معارف ديني اشتغال داشتند - تأسيس شد كه در مبحث كتابخانههاي دانشگاهي و آموزشگاهي به آنها پرداخته خواهد شد.
ج. كتابخانههاي شخصي. تاريخچه كتابخانهها يا مجموعههاي شخصي در ايران به دوران اسلامي باز ميگردد. در قرون گذشته، كتاب، چون بهصورت دستنوشت توليد ميشد، قيمت گران داشت و همگان قادر به خريد آنها نبودند. بنابراين، كساني كتاب ميخريدند كه داراي مال و ثروت قابل توجهي بودند يا عشق و علاقه زايدالوصفي به علوم و معارف داشتند و خود از زمره صاحبان فضل و كمال به شمار ميرفتند (123: ج 2، ص 2177). از آن گذشته، بسياري از شاهان و اميران جهان اسلام و ايران عالمان، دانشمندان، و هنرمندان را حرمت مينهادند و مقام معنوي آنان را ارج ميگذاشتند و از حمايتهاي مادي و معنوي خويش برخوردار ميكردند. اين نسبت كه در ميان بسياري از بزرگان نيز جاري بود از نخستين قرون اسلامي تا قرن چهاردهم كموبيش پابرجا بود. گرچه بسياري از فرمانروايان مسلمان خود به دور از علم و دانش و هنر بودند، تظاهر بدان را موجب فخر و مباهات خويش ميدانستند و در كار گردآوري كتاب و تأسيس كتابخانه با يكديگر رقابت داشتند (123: ج 2، ص 2176). بنابراين، كتابخانههاي شخصي و اختصاصي را ميتوان به كتابخانههاي پادشاهان، شاهزادگان، و اميران (كتابخانههاي سلطنتي)؛ كتابخانههاي وزيران؛ و كتابخانههاي عالمان، اديبان، و دانشمندان تقسيم كرد.
يك. كتابخانههاي پادشاهان و اميران. ظاهرآ نخستين كتابخانه سلطنتي ايران متعلق به سلسله شيعي و ايراني آل بويه بود كه در قرن چهارم و اوايل قرن پنجم هجري بهمدت يكصد سال بر فارس، اصفهان، ري، و عراق عرب حكومت ميراندند. فرمانروايان آل بويه، پس از نخستين نسل، اغلب مردماني بافرهنگ و دانشدوست بودند (87: ج 1، ص 644). عمادالدوله ديلمي (322-338 ق.) در شيراز كتابخانه بزرگ و معتبري ايجاد كرد كه نزديك كاخ سلطنتي قرار داشت (170: 26-27). بختيار، پسر معزالدوله ديلمي (331-367 ق.)، شاعري با ذوق بود و با كمك وزير معروفش، ابن عميد، كتابخانه بزرگي فراهم كرد كه معروف بود (172: 4؛ 122: 115). برادرش، حبشي، نيز دوستدار كتاب بود. وي در بصره كتابخانه باشكوه و بزرگي داشت كه، به نوشته تجاربالامم، 15000 جلد كتاب خطي داشت و اين تعداد بهغير از جزوهها و اسنادي بود كه هنوز جلد نشده بودند (9: ج 6، ص 301؛ 122: 116؛ 172: 6). اما بزرگترين كتابخانه آل بويه متعلق به عضدالدوله ديلمي (338-372 ق.) در شيراز بود. عضدالدوله كه در واقع پرورده ابوالفضلبن عميد، اديب و دانشمند و وزير نامور پدرش بود، نزد استادان بزرگ درس خواند و همواره با افتخار از آنان ياد ميكرد. شايد به پاس آن بود كه براي دانشمندان هر فن، از فقيه تا رياضيدان، حقوقي معيّن كرد و در خانهاش جايي به گردهمايي آنان اختصاص داد (87: ج 1، ص 644).
"عضدالدوله، بزرگترين حكمران آل بويه نيز عاشق كتاب بود. عشق وي به كتاب را از اين گفته ياقوت حموي بهتر ميتوان دريافت كه وي هرگز، چه در سفر و چه در حضر، كتاب اغاني را از خود جدا نكرد... وي قصر خود در شيراز را با كتابخانهاي متناسب شأن و منزلت خويش زينت بخشيد. سازماندهي كتابخانه نشاندهنده توجهي است كه او به اداره كارآمد آن معطوف ميداشته است. مقدسي جغرافيدان كه خود از اين كتابخانه بازديد كرده مينويسد كه كتابخانه در بنايي ويژه قرار داشت و يك وكيل، يك خازن، و يك مشرف، كه از ميان افراد لايق شهر برگزيده شده بودند، آن را اداره ميكردند. كتابخانه داراي تالاري طويل و طاقبنديشده بود كه در دو سوي آن، اتاقهايي قرار داشت. درون ديوارهاي تالار و اتاقها، گنجههايي از چوب روكشدار در نظر گرفته شده بود به بلنداي يك مرد كامل و پهناي سه زراع كه درِ آنها از بالا به پايين گشوده ميشد. همه كتابها در گنجهها مرتب شده بود. هر شاخهاي از علم، گنجه و سياهههاي خاص خود را داشت كه نام كتب در آن ثبت شده بود. به نوشته مقدسي، عضدالدوله هر كتابي را كه در زمان وي در رشتههاي مختلف علمي منتشر شده بود در كتابخانه گردآوري كرده بود. كتابخانه توسط دربانان بهخوبي محافظت ميشد و تنها كساني كه قادر به درك ارزش آن بودند به درون آن راه مييافتند" (122: 116؛ 130: 77-78؛ 152: ج 2، ص 375، 428، 667-669).
شرفالدوله، پسر عضدالدوله كه علاقه وافري به اخترشناسي داشت، كتابخانهاي جديد در شيراز داير كرد كه نگهداري آن برعهده يك قاضي بود (122: 117). مجدالدوله، آخرين امير آل بويه و حاكم ري، نيز كتابخانه شخصي بزرگي داشت كه بيشتر اوقات خود را در آن ميگذراند. احتمال دارد كتابخانهاي كه سلطان محمود غزنوي در حمله به ري غارت كرد و قسمتي را نيز سوزاند، همين كتابخانه باشد (87: ج 1، ص 644؛ 122: 117). مؤلف كتاب مجملالتواريخ و القصص، در شرح ويراني كتابخانه آل بويه در ري يا ديلم توسط سلطان محمود مينويسد: "و ]سلطان محمود[ بسيار دارها بفرمود زدن و بزرگان ديلم را بر درخت كشيدند و بهري را در پوست گاو دوخت و به غزنين فرستاد و مقدار پنجاه خروار كتاب و دفتر روافض و باطنيان و فلاسفه از سراهاي ايشان بيرون آورد و در زير درختهاي آويختگان بفرمود سوختن" (137: 404). محمود، باقيمانده كتابهاي آل بويه در ري را كه بالغ بر پنجاه يا صد بار شتر ميگرديد به غزنه فرستاد (76: 245).
نوحبن منصور ساماني (366-387 ق.)، كه از حاميان دانشمندان و مروجان فرهنگ و ادب فارسي بود، كتابخانه بينظيري در ماوراءالنهر پديد آورد. ابنسينا كه به دستور نوحبن منصور مدتي در اين كتابخانه به مطالعه پرداخت در توصيف اين كتابخانه مينويسد: "... روزي از او دستور خواستم كه به كتابخانهشان بروم و آنچه از كتابهاي پزشكي در آنجا هست بخوانم و مطالعه كنم. پس مرا دستوري داد و به سرايي اندر شدم كه خانههاي بسيار داشت و در هر خانهاي صندوقهاي كتاب بود كه روي هم انباشته بودند. در يك خانه كتابهاي عربي و شعر و در ديگري فقه. و بدين گونه در هر خانهاي كتابهاي دانشي. پس بر فهرستهاي كتابهاي اوايل ]= علوم يوناني[ نگريستم و هرچه از آنها را كه بدان نياز داشتم خواستم و كتابهايي يافتم كه نام آنها به بسياري از مردم نرسيده بود" (172: 4؛ 170: 32؛ 124: ج 8، ص 154). ابن ابياصيبعه در طبقاتالحكماء و ابن خلّكان نيز در وفياتالاعيان از اين كتابخانه ياد كردهاند (:8 ج 2، ص 158). سلطان محمود غزنوي كتابخانه بزرگ و باشكوهي در غزنه فراهم آورد و كتابهاي بسياري را كه از سرزمينهاي ديگر غارت ميكرد بدانجا ميفرستاد. بعضي از نويسندگان، اين كتابخانه را كتابخانه مدرسه غزنه و برخي ديگر آن را كتابخانه شخصي محمود دانستهاند (83: 163؛ 172: 18؛ 133: 777).
اميران غزنوي مانند سلطان مسعود سوم و فرزندانش، عضدالله شيرازد، ملك ارسلان، و بهرامشاه، هريك كتابخانه مستقلي داشتند و مسعود سعد سلمان از سال 500 تا 515 ق. كتابداري آنها را برعهده داشته است (172: 18-19؛ 124: ج 8، ص 155؛ 170: 33؛ 97: ج 2، ص 489).
رستمبن شهريار (396-416 يا 441 ق.) نيز در قرن پنجم هجري كتابخانه معتبري در ري داشت كه ابن اسفنديار (ز 613 ق.)، مؤلف تاريخ طبرستان، از آن استفاده شاياني كرد و تا حمله مغول به ري وجود داشته است (172: 23). طغرل تكين، از اميران سلاجقه لرستان نيز كه در نيمه اول قرن ششم ميزيست، كتابخانهاي داشته است (172: 28). سلطان اتسز خوارزمشاه (521-551 ق.) كتابخانهاي فراهم كرد كه بيشتر آن را نسخههاي منحصر به فرد، يا به خط مصنفان و مؤلفان، تشكيل ميداد (172: 43). محمودبن ملكشاه آملي كه از 790 تا 800 ق. حكومت مازنداران را داشت كتابخانه بزرگ و معتبري در آمل بنا كرد (172: 100). اوزون حسن (857-882 ق.)، از اميران آق قويونلو، كتابخانه معظمي داشت كه تعداد كاركنان آن، "عمله كتبخانه همايون"، 58 نفر بوده است (20: 163).
درخشانترين دوره در هنر كتابت و كتابآرايي و تأسيس مدارس و كتابخانه در ايران، بهويژه خراسان، در قرن نهم هجري و در زمان حكومت فرزند و نوادگان امير تيمور است كه به سلسله تيموريان شهرت دارند. مكتب هنري كتابنويسي و كتابآرايي تيموريان از آن رو كه در پايتخت آنان، هرات، متمركز بود به مكتب هرات معروف شد (25: 98-99؛ 172: 107).
شاهزاده بايسنقر ميرزا* (802-838 ق.)، نوه اميرتيمور، در تهيه و استنساخ و جمعآوري كتاب و رواج هنر كتابآرايي، تا سرحد جنون عشق ميورزيد (25: 97؛ 172: 107). او خود در خوشنويسي استاد بود و شعر را نيز نيكو ميسرود (25: 96-97؛ 172: 108). وي در هرات دارالصنايعي براي كتابخانه بينظيريش فراهم كرد كه در آن، گروه زيادي از زبردستترين نويسندگان، مصوّران، مذهّبان، ورّاقان، صحافان، جلدسازان، وصّاقان، حلكاران، و زرافشانان بهكار اشتغال داشتند و از انعامهاي آن شاهزاده هنردوست بهرهور ميشدند. به نوشته خواندمير در حبيبالسير، بايسنقر ميرزا "... به مجالست ارباب علم و كمال، بهغايت راغب و مايل بود و در تعظيم و تسجيل اصحاب فضل و هنر در هيچ وقتي از اوقات، اهمال و اغفال نمينمود و خردمندان كامل از اطراف و اكناف ايران و توران، به هرات آمده، در آستان مكرمت آشيانش، مجتمع ميبودند و بلغاء وافر فراست و فصحاي صاحب كياست، از اقطار امصار عراق و فارس و آذربايجان به درگاه عالم نيايش شتافته، صبح و شام ملازمت مينمودند و آن شاهزاده عاليشأن در تربيت و رعايت تمامي آن طايفه گرامي كوشيده و همه را به وفور انعام و احسان، مسرور و شادمان ميساخت و هر كس از خوشنويسان و مصوّران و نقاشان و مجلّدان در كار خويش ترقي ميكرد، به همگي همت، به حالش ميپرداخت" (56: ج 3، ص 622). به نوشته دولتشاه سمرقندي، در كتابخانه او چهل نفر از خطاطان مشهور، شب و روز، كتابت ميكردهاند (25: 98؛ 64: 264). رياست كتابخانه بايسنقر ميرزا را ميرزا جعفر تبريزي، خوشنويس معروف و شاگرد ميرعلي تبريزي، برعهده داشت (172: 110).
كتابخانه بايسنقر ميرزا، از كتابخانههاي بسيار نفيسي بود كه در طول تاريخ ايران بهوجود آمد و در هيچ دورهاي به اندازه زمان او نسخههاي نفيس و زيبا نوشته و تذهيب و تصوير نشده است، بهطوري كه در اغلب كتابخانههاي بزرگ و معتبر جهان، نسخهاي از كتابخانه او را ميتوان يافت (25: 106-107؛ 172: 108).
ابوسعيد گوركان ( - 873 ق.) و فرزندش، احمدميرزا از شاهان تيموري، نيز عشق و علاقه مفرطي به كتاب داشتند و كتابهاي گرانقدر و نفيسي براي كتابخانه خود تهيه ميكردند (172: 112، 115، 121). سلطان حسين بايقرا* (842-911 ق.)، آخرين پادشاه تيموري كه نزد الغ بيگ در هرات پرورش يافته بود و در خراسان، ماوراءالنهر، و گرگان حكومت ميكرد، مردي هنردوست و دانشپرور بود، و خود نيز شعر ميسرود (25: 124-125). وزير دانشمند، اديب، و خردمند او، امير عليشير نوايي*، نيز از حاميان جدّي عالمان، اديبان، و هنرمندان بود.
اين پادشاه و وزير، طي سيودو سال سلطنت و وزارت، با ياري يكديگر، چنان محيطي در هرات و خراسان براي رشد و نمو هنرمندان و نويسندگان فراهم آوردند كه در سراسر تاريخ ادبي و هنري ايران - جز دوره بايسنقر ميرزا - براي آن نميتوان نظير يافت. به همين سبب، طي آن مدت، كتابهاي بسياري در تاريخ، ادب، عرفان، و طب به رشته تحرير در آمد (172: 116).
بايقرا گروهي از خوشنويسان نامي ايران را گرد آورد كه روز و شب در كتابخانه سلطنتي به كار استنساخ نسخههاي جديد اشتغال داشتند. توجهي كه در زمان او به زيبايي خط فارسي مبذول گرديد موجب شد كه گروه كثيري از خوشنويسان چيرهدست پديد آيند. تعداد خوشنويسان كتابخانه بايقرا را نوزده نفر و نقاشان و مذهّبان نامدار را شش نفر دانستهاند (25: 135-136؛ 172: 117-118).
بايقرا براي آنكه كتابهاي "كتابخانه سلطاني" با هنر نقاشي نيز آراسته شود، گروهي از نقاشان و مذهّبان را بر آن داشت تا براي كتابهايي كه به خط استادان فن، نگارش ميشد، مجالس زيبايي نقاشي كنند. سرآمد نقاشان دربار، كمالالدين بهزاد بود كه، علاوه بر سرپرستي نقاشان، خوشنويسان، تذهيبكاران و جلدسازان، رياست كتابخانه سلطاني را نيز از سال 889 ق. برعهده داشت (172: 118-119؛ 25: 136).
بايقرا مدارس بسياري در هرات و ديگر شهرهاي ايران ساخت كه همه يا اغلب آنها كتابخانه داشتند (172: 119-120). سلطان اسكندر، از فرزندان شاهرخ ميرزا و از شاهزادگان تيموري، علاقهاي خاص به كتاب داشت. وي كتابخانهاي در شيراز بنا كرد و مولانا معروف، شاعر و خوشنويس مشهور، را به سرپرستي آن برگزيد (172: 124). سلطان فريدون ميرزا، فرزند بايقرا، نيز شاهزادهاي دانشپرور بود و كتابخانهاي داشت و نسخههاي نفيسي براي آن فراهم كرد (172: 121؛ 25: 137). دو تن از اميران آل جلاير به نامهاي سلطان اويس (757-776 ق.) و پسرش سلطان احمد (784-813 ق.)، كه سالها بر آذربايجان حكومت ميكردند، كتابخانه معروف و نفيسي در تبريز داير كردند كه نسخههاي متعددي از كتابهاي آن باقي است (65: 15-17).
اميران قرا قويونلو كه در قرن نهم هجري در غرب ايران حكومت ميكردند، در رقابت با پادشاهان تيموري، هنرمندان و خوشنويسان را به دربار خود گرد آوردند. جهانشاه (839-872 ق.) خود مردي فاضل و شاعر بود و كتابخانهاي نيز داشت (172: 125). دربار سلطان يعقوب (883-896 ق.)، از اميران آق قويونلو، مجمع فاضلان، دانشمندان، و شاعران بود. وي كتابخانه مهمي داشت كه از نظر نفاست با كتابخانه سلطان حسين ميرزا بايقرا برابري ميكرد (172: 127). مشعشعيان (آل مشعشع) كه حدودآ از نيمه دوم قرن نهم تا نيمه دوم قرن دوازدهم بيشوكم بر خوزستان حكومت ميكردند كتابخانه معتبري در هويزه داشتند. بعضي از رجال اين خاندان، اهل فضل و صاحب تأليف و تصنيف بودند. اين كتابخانه در آشوب سال 1117 ق. از ميان رفت (124: ج 8، ص 165-166؛ 172: 150-151).
پس از آنكه شاه اسماعيل اول صفوي (907-930 ق.) هرات را فتح كرد، هنرمندان معروف آن شهر از جمله كمالالدين بهزاد را با احترام تمام با خود به تبريز (پايتخت) آورد و كتابخانه باشكوهي ترتيب داد و او را به سرپرستي آن منصوب كرد. آنان نيز كتابهاي مصور نفيسي براي وي تهيه كردند (172: 132-133). شاه طهماسب اول صفوي (930-984 ق.) نيز كه خط و نقاشي را نزد استادان فن آموخته بود به كتاب و كتابت علاقه فراوان داشت. از همين رو، دارالصنايعي را كه پدرش (شاه اسماعيل) ترتيب داده بود، گسترش داد و عظمت بخشيد و اشخاص نامداري چون شاه محمود نيشابوري، محيي شيرازي، و امير نظامالدين اسكويي را به سمت مدير كتابخانه برگزيد (172: 133). سلطان محمد خدابنده صفوي (985-996 ق.) نيز داراي كتابخانه معتبري در قزوين (پايتخت) بود كه خواجه عبدالعزيز نقاش سرپرستي آن را برعهده داشت (172: 136).
شاه عباس اول صفوي نيز همانند اسلاف خود به هنر و كتاب عشق ميورزيد. وي دارالصنايع تبريز را به اصفهان منتقل كرد و خوشنويسان، مصوّران، مذهّبان، جلدسازان، زرافشانان، و حلكاران را براي خلق آثار ارزنده هنري در كتابخانه سلطنتي گرد آورد. صادقي بيك افشار اروميهاي (صادقي كتابدار*) مدتها رياست كتابخانه شاه عباس را برعهده داشت و پس از وي، عليرضا عباسي، نقاش و خوشنويس معروف، به اين سمت منصوب شد (172: 136-137).
شاه عباس دوم صفوي (1052-1077 ق.) هم به نقاشي و كتاب علاقه وافر داشت و در زمان او كتابخانه سلطنتي رونق و شكوهي تازه گرفت و محمد امين مشهدي تصدّي اين كتابخانه را برعهده داشت (172: 141). كتابخانه شاه سليمان صفوي (1077-1105 ق.) را نيز بايد از كتابخانههاي معتبر ايران بهشمار آورد كه سرپرستي آن با ميرزا مقيم بود (172: 141-142). شاردن، كه در زمان اين پادشاه از كتابخانه سلطنتي در اصفهان ديدن كرده، تعداد كتابها را 15000 جلد برميشمرد كه اغلب به زبانهاي فارسي،عربي، تركي، و برخي نيز به خط كوفي بوده است. به نوشته وي دو صندوق كتاب به زبانهاي اروپايي نيز در كتابخانه بوده كه در يكي از آنها 76 جلد كتاب جاي داشته است (124: ج 8، ص 162؛ 91: 79-80). شاه سلطان حسين صفوي (1105-1135 ق.) علاقه مفرطي به كتاب داشت و ميراحمد نيريزي براي كتابخانه وي كتابت ميكرد. شاه سلطان حسين بخشي از كتابهايي كه بهدستش ميرسيد به كتابخانه مدرسه جديدالتأسيس چهارباغ اصفهان ميبخشيد (170: 150، 155). از سرنوشت كتابخانه سلطنتي صفوي اطلاعي در دست نيست. احتمال فراوان دارد كه اين كتابخانه در جريان حمله افغانها به اصفهان در 1135 ق. غارت شده و از بين رفته باشد، چنانكه اسناد ملكي دولت و مردم نيز كه در كاخ چهلستون نگهداري ميشد، توسط افغانها جمعآوري گرديد و به زايندهرود ريخته شد (43: 26).
شاهزادگان صفوي نيز به تقليد از پدران خود كتابدوست و هنرپرور بودند و دربار بعضي از آنها محفل اديبان و مجمع فاضلان و شاعران بود. سلطان ابراهيم ميرزا، نوه شاه اسماعيل اول صفوي، كتابخانه نفيس و ارزشمندي داشت و خوشنويسان معروفي در آن مشغول بهكار بودند و عيشي تبريزي مدتها سمت كتابداري آن را برعهده داشت. اين كتابخانه، بهمنظور مصون ماندن از دست رقيبان و قاتلان سلطان ابراهيم، توسط همسر سلطان بهآتش كشيده شد (172: 133-135؛ 135: ج 2، ص 848). سام ميرزا صفوي، مؤلف تذكره تحفه سامي، مردي فاضل و اديب بود و كتابخانهاي در قلعه قهقهه، تبعيدگاه خود، داشت. برادرش بهرام ميرزا كه طبع شعر داشت، كتابخانهاي در محل حكومت خود (هرات) فراهم كرد (170: 130).
پس از انقراض صفويان تا روي كار آمدن قاجاريان، كه به مدت حدود هشتاد سال انجاميد، پادشاهان و اميران بهسبب وقوع جنگ با همسايگان و درگيريهاي داخلي، فرصت پرداختن به امر فرهنگ و ايجاد كتابخانه نيافتند، اما بعد از بهقدرت رسيدن قاجاريان در اوايل قرن سيزدهم هجري و استمرار حكومت اين سلسله بهمدت حدود صدوپنجاه سال، پادشاهان و شاهزادگان و اميران فرهنگدوست و هنرپرور قاجار كتابخانههاي شخصي متعددي بنا كردند.
كتابخانه سلطنتي ايران* را فتحعلي شاه قاجار (1212-1250 ق.) در تهران بنيان نهاد. وي دستور داد تا كارگزاران و اعيان و اشراف كتابهايي را كه بر اثر غارت افعانها از كتابخانه پادشاهان صفوي و پادشاهان زنديه و نادر شاه افشار يا كتابخانههاي شخصي پراكنده شده بود، به دربار وي ارسال كنند و، بدين ترتيب، "كتابخانه شاهنشاهي" در كاخ گلستان پايهگذاري شد.
ناصرالدين شاه قاجار (1264-1313 ق.) نيز بسياري از كتابهاي نفيس خطي و چاپي مصور و غيرمصور را به مجموعه آن افزود و خود شخصآ سرپرستي كتابخانه را برعهده داشت. در اين دوران، اين كتابخانه به "كتابخانه سلطنتي" و يا "كتابخانه مباركه موزه سركاري" هم ناميده شده است. وي پس از سفر فرنگستان دستور داد تا كتابخانه و موزه مخصوصي در كاخ گلستان بسازند و با دقت مخصوصي به گردآوري كتابهاي نفيس پرداخت. در زمان مظفرالدين شاه قاجار (1313-1324 ق.)، تعدادي از كتابهاي نفيس كتابخانه سلطنتي مورد دستبرد قرار گرفت. پس از مشروطيت، بهويژه از دوره احمد شاه قاجار (1327 ق. - 1304 ش.) و رونق چاپخانهها، كتابهاي ديگري به اين گنجينه گرانبها افزوده گرديد (1: ج 2، ص 5-8؛ 124: ج 8، ص 168-169؛ 170: 99؛ 42: 189). به نوشته عبدالعزيز صاحبجواهر، اين كتابخانه در دوره پادشاهي احمد شاه، 4807 جلد كتاب خطي نفيس و 7432 جلد كتاب چاپي داشته است (124: ج 8، ص 169).
در سال 1313، هيأتي مركّب از نمايندگان وزارت دربار، نخست وزيري، وزارت فرهنگ، و وزارت دارايي مأمور مطالعه و تهيه فهرست از آن مجموعه شدند. هيأت پس از سه سال بررسي و تفكيك كتابها، تعداد 11600 جلد كتاب چاپي و 2100 نسخه خطي از كتابهاي موجود آن را به كتابخانه ملي انتقال داد و كتب نفيس، ارزشمند، و كمنظير خطي همچنان در كتابخانه سلطنتي باقي ماند. با اقدامات پيگير، كه از سال 1349 ش. به بعد بهعمل آمد، اغلب نسخههاي خطي و چاپي كه به كتابخانه ملي انتقال يافته بود بار ديگر به كتابخانه سلطنتي بازگشت و مجموعههاي ناقص تكميل شد. فهرست مجموعه خطي كتابخانه سلطنتي در هفت جلد (پنج جلد كتابها، يك جلد مرقعات، و يك جلد آلبومها) منتشر شده است (1: ج 2، ص 10-11؛ 4: 163).
بعضي از شاهزادگان قاجار نيز اهل فضل و ادب بودند و كتابخانههاي نفيسي داشتند. محمدعلي ميرزا دولتشاه كه سالها والي كرمانشاه بود طبع شعر داشت و در كرمانشاه كتابخانهاي نفيس بنا كرد كه مجموعهاي از نسخههاي ناياب و كمياب در آن بود (172: 166). سلطان محمدميرزا كه خود اهل تأليف و تصنيف بود كتابخانهاي ممتاز داشت كه مورد توجه محققان و دانشمندان دوره قاجار بود (172: 167). عليقلي ميرزا اعتضادالسلطنه، شاهزاده فرهيخته و دانشمند قاجار كه مدتها رياست مدرسه دارالفنون را داشت و سپس به وزارت علوم منصوب گرديد، كتابخانهاي غني و معتبر در تهران ايجاد كرد (172: 167؛ 124: ج 8، ص 172). بهمن ميرزا، فرزند عباس ميرزا كه مدتها حاكم اردبيل بود، به تأليف و تصنيف ميپرداخت و كتابخانه نفيسي بهوجود آورد و محمدتقي ميرزا حسامالسلطنه هم مشوق مؤلفان و مصنفان بود و كتابخانه ممتازي ايجاد كرد (172: 167). فرهاد ميرزا، فرزند عباس ميرزا، شاهزادهاي دانشمند و اديب و داراي تأليفات متعدد بود. او به جمعآوري نسخههاي خطي عشق و علاقه وافري داشت و، از اين رو، كتابخانهاي بهوجود آورد كه شهرت فوقالعادهاي كسب كرد (124: ج 8، ص 172؛ 172: 168). محمود ميرزا قاجار، فرزند فتحعلي شاه قاجار، شيفته شعر و ادب فارسي بود و خود شعر ميسرود و صاحب چند تذكره بود. كتابخانه او از معروفترين كتابخانههاي دوره قاجار بود و اميد نهاوندي، شاعر مشهور، مدتها تصدّي كتابخانه او را داشت (172: 172). حمزه ميرزا و مسعود ميرزا قاجار نيز هريك كتابخانه قابل توجهي داشتند (172: 186).
دو. كتابخانههاي وزيران و دولتمردان. پادشاهان و اميران ايراني و ترك - و يك چند عرب - براي اداره قلمرو پهناور خود، ناگزير از وجود وزيران دانشمند و كاردان و باتدبير استفاده ميكردند. اين وزيران در طول وزارت خود علاوه بر پرداختن به امور ديواني و كشوري، در راه ترويج دانش و ادب و هنر ميكوشيدند و دربار و حتي خانه خويش را به مجمع و محل رفتوآمد عالمان و دانشمندان تبديل ميكردند و كتابخانههاي باشكوهي براي خود فراهم ميآوردند. ابن عميد، وزير ركنالدوله ديلمي كه از اديبان و دانشمندان زمان خود بود، محيطي فرهنگي بهوجود آورد كه عالمان و دانشمندان از هر رشته را به كار و فعاليت تشويق ميكرد. او كتابخانه بزرگي داشت كه مجموعه آن را صد بار شتر برآورد كردهاند. وي علاوه بر مجموعه ارزشمندي كه خود فراهم كرده بود، مجموعه 15000 جلدي كتابخانه حبشيبن معزالدوله ( - 369 ق.)، از اميران آل بويه، را به همراه كتابهاي جلدنشده فراوان او مصادره كرد كه ابن مسكويه بهمدت هفت سال تصدّي كتابخانه او را برعهده داشت (23: ج 1، ص 56؛ 35: ج 4، ص 342- 343؛ 122: 117؛ 172: 8).
صاحببن عبّاد نيز در كتابخانه شخصياش در ري 117000 جلد كتاب نفيس داشت. هنگامي كه نوحبن منصور ساماني (366-387 ق.) از صاحب دعوت كرد تا براي تصدي وزارت او به خراسان برود، پوزش خواست و نوشت كه "حركت من به بخارا زحمت و تكليف زياد دارد، زيرا حملونقل كتابخانهام تنها 400 شتر لازم دارد" (124: ج 8، ص 152؛ 152: ج 2، ص 584؛ 128: 41). فهرست كتابهاي كتابخانه صاحب به ده جلد بالغ ميشد. به احتمال فراوان، كتابخانهاي كه سلطان محمود غزنوي پس از تسخير ري تصرف كرد و كتابهاي كلامي آن را سوزاند همان كتابخانه صاحببن عبّاد بوده است (87: ج 1، ص 644؛ 122: 117؛ 128: 41). صاحب هنگام مرگش در 385 ق.، كتابخانهاش را وقف شهر ري كرد (128: 41؛ 153: 142)
ابوعلي سَوّار، از كاتبان عضدالدوله، نيز دو كتابخانه در بصره و رامهرمز بنا كرد و موقوفاتي براي آنها مقرر داشت. در كتابخانه رامهرمز، همواره استادي كلام معتزلي تدريس ميكرد و حقوق دريافت ميداشت (152: ج 2، ص 617؛ 87: ج 1، ص 644؛ 122: 117؛ 153: 141).
خواجه ابوالقاسم ربيبالدين هارون، وزير ازبكبن محمد (قرن 6 ق.)، كتابخانهاي بزرگ و غني در تبريز بنا كرد كه تا حمله مغول موجود بود (172: 47).
شمسالدين محمد جويني ( - 682 ق.) از وزيران دانشمند ايلخانان بود و كتابخانهاي عظيم فراهم كرد كه پس از مرگش غارت گرديد (172: 88). اميرعليشير نوايي نيز كتابخانهاي داشت كه علاوه بر نسخههاي ناياب و كمياب، نسخههايي به قلم خوشنويسان معروف آن دوران در آن ديده ميشد. رياست اين كتابخانه را هنرمند معروف، مولانا حاج محمد ذوفنون، سالها برعهده داشت (25: 159-161؛ 170: 69).
اميرعلي جلاير نيز از وزيران بايقرا و مردي دانشدوست و اهل فضل بود. وي كتابخانه قابل توجهي داشت و درويشعلي، برادر اميرعليشير، مدتها متصدّي آن بود (172: 120-121). ميرزا آقا بيك نظامالملك، وزير گيلان در قرن يازدهم، كتابخانهاي در رشت فراهم كرد كه مرجع فاضلان و دانشپژوهان بود (172: 142). ميرزا ابوالقاسم قائم مقام (1193- 1251 ق.)، وزير اديب و شاعر محمدشاه قاجار، كتابخانه معروف و نفيسي داشت كه پس از قتلش غارت گرديد (172: 172). ميرزا محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، وزير انطباعات و دارالترجمه ناصرالدين شاه قاجار، مردي دانشمند و كثيرالتأليف بود. او كتابخانه بزرگي شامل 4000 جلد از كتابهاي خطي فارسي و كتابهاي چاپي فارسي، عربي، تركي، و فرانسوي فراهم آورد كه پس از مرگش پراكنده شد (172: 170؛ 17: ج 3، ص 56). محمدقلي خان قشقايي در 1265 ق. كتابخانه بزرگي ايجاد كرد و نسخههاي نفيس و نايابي از سراسر كشور براي كتابخانهاش گرد آورد (172: 176).
سه. كتابخانههاي عالمان، اديبان، و دانشمندان. كتابخانههاي شخصي پادشاهان و اميران مسلمان گرچه غالبآ از سر رقابت با يكديگر تأسيس شد و براي صاحبان آنها جنبه تجمل داشت، براي عالمان و دانشمندان يك "ضرورت" بود؛ زيرا اشتغال اصلي آنان مطالعه، تحقيق، و تعليم و تدريس بود و از اين رو، مراجعه مداوم به كتاب، اجتنابناپذير مينمود. از آن گذشته، تأليف و تصنيف در انحصار آنان بود و گاه آثار مكتوب ايشان، خود بهتنهايي، كتابخانهاي قابل توجه در بسياري از رشتههاي علمي بهشمار ميرفت. بهطور مثال، عياشي سمرقندي (ز 265 ق.)، محدث و فقيه شيعي، 208 اثر داشته است (60: 320-321) و تعداد تأليفات ابن جوزي (ح511-597 ق.)، مورخ، مفسر، و فقيه حنبلي، را بين 1000 تا 2000 عنوان نوشتهاند كه 384 عنوان از آنها بهجا مانده است (102: ج 3، ص 273). شمار آثار ابن تيميّه (661-728 ق.)، محدث، فقيه، متكلم، و مفسر اهل سنت، را 300 جلد (73: ج 3، ص 178)، تأليفات ملامحسن فيض كاشاني (1006-1091 ق.)، عالم، فقيه، حكيم، و مفسر شيعه، را بالغ بر 200 جلد (112: 34)، تعداد آثار علامه محمدباقر مجلسي (1037-1110ق.)، محدث و عالم شيعي، را 160 جلد كتاب بزرگ و كوچك فارسي و عربي، و تأليفات و تصنيفات آيتالله شيخ محمدباقر بهاري همداني (1275-1333 ق.) را 138 كتاب و رساله عربي و فارسي نوشتهاند (61: 154-215؛ 142: 67-74).
تاريخ نخستين كتابخانههاي عالمان و دانشمندان ايراني دقيقآ روشن نيست، اما قدر مسلم آن است كه از آغاز قرن سوم به بعد، گروه كثيري از آنان داراي مجموعهها و كتابخانههاي شخصي قابل توجه و معتبري بودهاند. در برخي موارد، اين كتابخانهها بهعنوان ميراثي ارزشمند در ميان فرزندان و نوادگان دانشمند خاندان نگهداري ميشد و بر مجموعه آن افزوده ميگرديد و گاه بهمدت چند قرن پابرجا بود. اين قبيل كتابخانهها را اصطلاحآ كتابخانههاي خانداني يا دودماني گويند. در اينجا اشاره به همه كتابخانههاي شخصي و خانداني مقدور نيست و فقط به نمونههايي از اين كتابخانهها در دورههاي مختلف اشاره ميشود.
فضلبن سهل سرخسي ( - 202 ق.)، معروف به ذوالرياستين، وزير مأمون عباسي، مردي دانشمند و متمايل به شيعه بود و كتابخانهاي از كتابهاي علوم اوايل و نجوم به زبان پهلوي فراهم آورده بود (172: 48).
به نوشته خطيب تبريزي، ابوتمّام طائي (190-232 ق.)، از شاعران معروف عرب، ديوان الحماسه كه شامل اشعار سيصد تن از شاعران معروف عرب بود و چهار اثر معروف ديگر خود را با استفاده از كتابخانه ابوالوفاءبن سَلَمه در همدان تدوين كرد (170: 26؛ 2: ج 5، ص 285-286). جعفربن احمد مروزي ( - 274 ق.) در خوزستان كتابخانه معروفي داشت كه پس از مرگ او، فرزندانش مجموعه كتابخانه وي را به بغداد بردند و حراج كردند (141: ج 1، ص 88).
در سال 282 ق. كه يكي از دانشمندان اصفهان درگذشت، كتابخانه بزرگي از خود برجاي گذاشت كه بهاي آن را 300000 درهم نوشتهاند (123: ج 2، ص 2176). ابن خُزَيمه ( -311 ق.)، محدث و فقيه بزرگ نيشابور، در اين شهر كتابخانهاي داشت كه دانشجويان فقه و حديث از آن استفاده ميكردند (160: 84).
ابونصر محمد فارابي (260-339 ق.)، چنانكه خود تصريح دارد، كتابخانهاي شخصي داشته (172: 15؛ 170: 29) و ابن حبّان (ح 270-354 ق.) نيز در شهر نيشابور "سراي دانش" و كتابخانهاي بنيان نهاد و مسكنهايي براي علاقهمنداني كه از ديگر شهرها براي كسب علم و استفاده از كتابخانه به آنجا ميآمدند داير و مخارج ايشان را نيز تعهد كرد (123: ج 2، 2177؛ 160: 84). در قرن پنجم و ششم هجري نيز چند تن از عالمان و دانشمندان كتابخانههاي معروف و معتبري داشتند. كتابخانه ابوحاتم مظفر اسفزاري ( - 515 ق.)، منجم و رياضيدان، بهلحاظ نسخههاي ارزنده و ناياب در رياضيات و نجوم، كمنظير و ممتار بود (172: 23). كتابخانههاي عليبن مطهر و قطّان مروزي در شهر مرو، شهرت داشت و مرجع دانشمندان و عالمان، از جمله ابوالحسن عليبن زيد بيهقي، مؤلف تاريخ بهيق، بود. اين دو كتابخانه در حمله ويرانگر غزها به اين شهر نابود گرديد (172: 24، 27). سهلان ساوجي ( - 565 ق.)، كه به كار كتابت و استنساخ اشتغال داشت، كتابخانه ارزشمندي در زادگاهش، ساوه، ايجاد كرد كه آن را "وقف عام" كرده بود و پس از مرگش بهآتش كشيده شد (172: 23). ابوطاهر خاتوني، شاعر و كاتب شيعي دوره سلجوقي، كتابخانه معتبري شامل آثار گرانقدر شيعه داشت كه پيش از مرگش وقف مسجد جامع ساوه كرد و در حمله مغول به اين شهر در 617 ق. از ميان رفت (172: 22؛ 12: ج 5، ص 643؛ 128: 75-77). قطبالدين ابوالعلاء حسنبن احمد همداني عطاره ( - 569 ق.)، عالم، زاهد، حافظ قرآن، و محدث بزرگ، كتابخانه معتبري در منزل خويش فراهم ساخت و سپس آن را وقف استفاده طلاب علم كرد (81: 53). رشيدالدين وطواط ( - 573 ق.) كتابخانهاي شامل هزار جلد كتاب داشت كه آن را به كتابخانههاي سرزمينهاي اسلامي وقف كرد (124: ج 8، ص 155؛ 170: 36). به نوشته ابن فوطي، مباركشاه مرورودي ( -602 ق.) خانه مرغوبي در باغي زيبا داشت و در آن گنجينهاي از كتب مربوط به علوم مختلف را قرار داده بود. او در خانهاش همه وسايل مورد نياز همنشين خود را از قبيل نرد، شطرنج، و انواع خوردنيها و نوشيدنيها قرار داده بود (43:128).
خاندانهاي علمي بزرگي تا قرن هفتم در ايران ميزيست كه به احتمال فراوان داراي كتابخانههاي مهمي بوده است. برمكيان يا آل برمك از خاندانهاي ايراني صاحب فضل و دانشدوست بهشمار ميروند كه دربار خلفاي عباسي بسيار مقرّب و مختوم بودند. يحيي برمكي از ميان اين خاندان به عقل، تدبير، فصاحت، و بلاغت شهرت داشت و خود دوستدار علم و ادب بود و اديبان و شاعران را تكريم ميكرد و به عالمان، فقيهان، و محدثان احترام بسيار ميگذاشت و منزل وي مجمع عالمان و دانشمندان بود كه از جمله آنان محمدبن عمرو واقدي بود. چنان كه جاحظ (150-255 ق.) مينويسد در كتابخانه، خانه، و مدارس يحيي از هر كتاب سه نسخه تهيه ميكردند. او از اين نسخهها در منزل خود مجموعهاي ارزشمند پديد ميآورد و نسخههاي ديگر را به بيتالحكمه و ديگر اماكن علمي ميبخشيد (71: 129-130). نوبختيان يا آل نوبخت از خاندانهاي معروف ايراني بود كه از روزگار خلافت منصور عباسي (136-158 ق.) تا پايان قرن چهارم هجري، مردان بزرگ و دانشمندان بسياري در رشتههاي مختلف علوم پرورش داد. افراد اين خاندان در زمينه ترجمه متون پهلوي به عربي و هم در زمينه علوم روزگار خود از قبيل نجوم و كلام و حديث و روايت، همه از شخصيتهاي برجسته اين دوران بهشمار ميروند كه از جمله آنها فضلبن نوبخت، اسماعيلبن علي، حسنبن موسي، ابراهيم، عليبن عباس، و حسينبن روح را ميتوان نام برد (165: ج 2، ص 3059-3060).
حسنبن موسي نوبختي ( - 300 يا 310 ق.)، متكلم و فيلسوف شيعي و مؤلف كتاب فرقالشيعه، از آن جمله بود كه بيش از چهل كتاب و رساله تأليف كرد (165: ج 2، ص 3059-3060). به نوشته ابن نديم، وي به جمعآوري كتاب علاقه داشت و بسياري از كتابهاي كمياب را براي كتابخانهاش نسخهبرداري كرد و هميشه در خانهاش گروهي از مترجمان براي ترجمه كتابهاي فلسفي جمع ميشدند (331:10).
بنو موسي، كه به "اخوان ثلاثه" و يا "ابن شاكر" نيز شهرت دارند، از دانشمندان بيتالحكمه بغداد بودند. آنان سه بردار به نامهاي محمد، احمد، و حسن، فرزندان موسيبن شاكر خراساني بودند كه در رياضيات، نجوم، هندسه، و مكانيك دانش فراوان داشتند. به نوشته ابن نديم، بنو موسي علاقه شديد و عشق فراواني به علوم اوايل و قديمه داشتند و در بهدست آوردن آنها كوشش فراواني كردند و، در اين راه، اموال فراوان و ثروت زيادي خرج كردند و گروهي را براي بهدست آوردن كتابهاي قديمي به روم فرستادند كه حنينبن اسحاق و ثابتبن قرّه سرپرستي آنها را برعهده داشتند. اين گروه به شهرهاي مختلف روم سفر كردند و كتابهاي مهمي در علوم رياضي، هندسه، نجوم، و حكمت گردآوري كردند و به بغداد منتقل ساختند. سپس بنو موسي، حنينبن اسحاق، ثابتبن قرّه، و ديگر مترجمان را مأمور ترجمه اين متون كردند (10: 304، 331؛ 117: 81).
بلعميان نيز از خاندانهاي معروف علم و ادب خراسان و از حاميان اديبان و دانشمندان قرن چهارم هجري بودند كه دو تن از آنان، ابوالفضل بلعمي ( - 329 ق.) و ابوعلي محمد بلعمي ( - 383 ق.)، از وزيران سامانيان بودند. به دستور امير ساماني، ابوعلي دو كتاب معروف و بزرگ تفسير طبري و تاريخ طبري را از عربي به فارسي ترجمه كرد. در ترجمه تاريخ طبري در قسمت مربوط به ايران، اضافات و تفصيلاتي است كه در متن اصلي موجود نيست و، به نظر يكي از محققان ايراني، اطلاعات دقيق مربوط به اين قسمت از كتابهاي كتابخانه بلعمي فراهم شده است (172: 62؛ 76: 197-198).
خجنديان يا آل خجند نيز از ديگر خاندانهاي معروف اهل فضل و دانش ايران در قرن پنجم و ششم هجري بودند. اين خاندان كتابخانه معتبري در اصفهان داشت كه حدود صد سال سابقه داشته است، تا اينكه در آشوب مذهبي سال 542 ق. بهآتش كشيده شد و آسيب فراوان ديد، اما اندكي پس از آن واقعه، كتابخانه احيا گرديد و مورد رجوع اهل علم قرار گرفت (170: 35؛ 95: 28؛ 3: ج 1، ص 694؛ 124: ج 8، ص 154-155).
خاندان سمعاني هم از خاندانهاي معروف علمي در قرن ششم و اوايل قرن هفتم ايران است كه برجستهترين افراد دانشمند آن، تاجالاسلام و شهابالدين هستند. كتابخانه تاجالاسلام - چنانكه ياقوت حموي اشاره كرده - در مرو مورد استفاده اهل فضل بوده و شهابالدين نيز در خانقاه خود در آن شهر كتابخانهاي داشته است كه احتمالا هر دو كتابخانه در جريان حمله مغول به مرو نابود شدند (172: 40؛ 128: 96-97).
شرفالدين محمد، معروف به "نقيبالنقباء ري" (قرن 6 ق.)، در ري كتابخانهاي داشت كه ابوالحسن بيهقي از آن استفاده كرده بود (133: 787). كتابخانه صدر جهان در قرن هشتم هجري بسيار معروف بود (172: 93) و كتابخانه خضرشاه دزفولي در قرن نهم نيز در دسترس دانشمندان و محققان قرار داشت (172: 145-146). عبدالرحمن جامي (قرن 9 ق.)، شاعر و عارف مشهور، در هرات كتابخانه معروفي داشت كه تعدادي خوشنويس زبردست براي كتابخانه او نسخهبرداري ميكردند (172: 123). همچنين غياثالدين منصور دشتكي (قرن 9 ق.) در شيراز داراي كتابخانه معتبري بود (124: ج 8، ص 167).
با تشكيل دولت شيعي صفويه در 907 ق. و تلاش فراوان اين دولت در تبليغ مذهب شيعه، صدها نفر از شاعران، اديبان، و هنرمندان (عمومآ سنّي) ايران، به سرزمينهاي هند، عثماني، و ماوراءالنهر مهاجرت كردند و اغلب بهخدمت دربارهاي پادشاهان و اميران آنجا در آمدند. در عوض، بهخواهش پادشاهان صفوي، گروه زيادي از عالمان و فقيهان شيعه از جبل عامل، عراق، و بحرين به ايران آمدند و در شهرهاي ايران، بهويژه اصفهان، سكونت گزيدند. در جريان اين مهاجرتها، به احتمال فراوان، مجموعهها و كتابخانههاي نفيس و ارزشمند زيادي از كشور خارج شد و يا وارد گرديد.
به هر روي، به دنبال آرامش سياسي و اجتماعي كه در كشور پديد آمد و حمايت فراواني كه پادشاهان و اميران از عالمان و دانشمندان و هنرمندان نشان ميدادند، بازار بحث و تحقيق و تدريس رونق گرفت و تعداد زيادي از عالمان، اديبان، و دانشمندان كتابخانههاي بزرگ و معتبري براي خود فراهم كردند كه فقط به تعداد اندكي از آنها اشاره ميشود.
قاضي نورالله شوشتري، رئيس خاندان شوشتري (956-1019 ق.)، كتابخانه شخصي بزرگي در شوشتر بنا كرد كه تا قرن 13 ق. در ميان اين خاندان بود. كتابخانه شيخ علي منشار ( - 984 ق.) حدود 4000 جلد كتاب داشت كه اغلب آنها از هند فراهم شده بود (172: 159؛ 68: 94؛ 155: ج 2، ص 339). شيخ بهايي (953-1030 ق.) كتابخانه مهمي داشت و سپس مجموعه ارزشمند پدر زنش (شيخ علي منشار) بدان افزوده شد (:172 141؛ :68 94). كتابخانه سيد نعمتالله جزايري (1050-1112 ق.) از كتابخانههاي معروف و معتبر قرون يازدهم و دوازدهم هجري بود (:172 151). ملامحسن فيض كاشاني (1007-1091 ق.) كتابخانه معظمي در كاشان داشت و كتابخانه آقاحسين خوانساري (1016-1099 ق.) معروف بود و بسياري از كتابهاي آن هنوز در كتابخانههاي كشور موجود است (154: ج 1، ص 460؛ 124: ج 8، ص 167). كتابخانه خاندان خاتونآبادي در اصفهان، از قرن دوازدهم به بعد، شهرت داشته (172: 151؛ 124: ج 8، ص 167) و كتابخانه شيخ محمدعلي حزين لاهيجي در قرن دوازدهم حدود 5000 جلد كتاب داشت كه در جريان حمله افغانها به اصفهان در 1135 ق. بهغارت رفت (49: 187). كتابخانه علامه محمدباقر مجلسي (1037-1110 ق.)، شيخالاسلام اصفهان، از معتبرترين كتابخانههاي قرون يازدهم و دوازدهم بود كه مجموعه آن را براي تدوين كتاب عظيم بحارالانوار از سراسر ايران و ديگر سرزمينهاي اسلامي فراهم كرد و مجموعههاي شخصي ديگري را بدان افزود (158: ج 1، ص 175-179؛ 155: ج 2، ص 334؛ 124: ج 8، ص 165). كتابخانه خاندان قاضي طباطبايي در تبريز نيز كه تا كنون بهمدت بيش از چهار قرن داير بوده، از كتابخانههاي خانداني مشهور اين دوران است.
از ديگر كتابخانههاي معروف شخصي عالمان و دانشمندان قرون يازدهم و دوازدهم ميتوان از كتابخانههاي ملا محمدطاهر قمي ( - 1098 ق.)، مير فندرسكي ( -1050 ق.)، ملا نصيراي همداني ( -1030 ق.)، سيد نورالدين جزايري ( -1158 ق.)، نوروز علي تبريزي (قرن 11 ق.)، شرفالدين محمدرضا تبريزي (قرن 11 ق.)، ملاحسين اردبيلي ( -940 يا 950 ق.)، حاج ابوتراب اصفهاني (1110 ق.)، ميرزا عبدالله اصفهاني معروف به افندي (1066؟-1130 ق.)، ميرابراهيم قزويني (1057-1145 يا 1149 ق.)، ملا خليل قزويني (1089 ق.)، و رستم مجوسي (قرن 12 ق.) نام برد (172: 141-155).
از كتابخانههاي شخصي معروف دوران افشاريه، زنديه، و اوايل قاجار ميتوان به كتابخانههاي آذر بيگدلي (1134-1195 ق.) مؤلف آتشكده آذر، و عبدالرزاق بيگ دُنبلي (1176-1243 ق.) مؤلف حدائقالجنان و مآثر سلطانيه اشاره كرد (172: 158؛ 124: ج 8، ص 167).
در جريان حمله افغانها به اصفهان، بخشي از كتابخانههاي مهم شخصي و خانداني نابود گرديد و با مهاجرت گروه قابل توجهي از عالمان و فقيهان به عتبات عاليات، احتمالا تعداد زيادي از كتابخانههاي شخصي نيز بدانجا انتقال يافت.
در دوره قاجار كه امكان چاپ كتاب در كشور فراهم گرديد، تعداد زيادي از طالبان علم و دانش و فرهنگدوستان توانستند در كنار مجموعههاي خطي، كتابهاي چاپي فارسي، عربي، و نيز تركي را كه در ايران و ديگر كشورهاي اسلامي چاپ و منتشر ميشد، برحسب ذوق فرهنگي خود، خريداري كنند. علاوه بر آن، تعداد رو به تزايدي از دانشآموختگان جديد كه در مؤسسات عالي جديدالتأسيس كشور پرورش يافته يا در اروپا تحصيل كرده و به هر روي با زبانهاي اروپايي آشنا بودند، به گردآوري كتابهاي مورد علاقه خويش پرداختند. بدين ترتيب، در دوره قاجار شمار فراواني از دانشمندان و طالبان علوم قديم وجديد در شهرهايي چون تهران، تبريز، اصفهان، مشهد، رشت، شيراز، و ديگر شهرها مجموعههاي شخصي گرانبهايي داشتند كه ذكر و شرح آنها ممكن نيست و فقط به تعدادي از مهمترين آنها اشاره ميشود.
سيد محمدباقر شفتي (1175-1260 ق.)، معروف به "حجهالاسلام"، عالم معروف، مقتدر، و ثروتمند اصفهان، كتابخانه كمنظيري در اين شهر بهوجود آورد كه داراي نسخههاي نفيس و ارزشمندي بود. بهاي كتابخانه را در 1230 ق. بيش از پنجاه هزار تومان برآورد كردهاند (155: ج 2، ص 351؛ 32: ج 3، ص 305-306؛ 149: 72، 74). معاصر وي، حاج محمدابراهيم كلباسي (1180-1262 ق.)، از عالمان اصفهان، كتابخانه مهم و نفيسي داشت (172: 179؛ 155: ج 2، ص 352) و تعداد كتابهاي كتابخانه ميرزا محمدهاشم چهارسوقي خوانساري ( -1318 ق.) را در اصفهان بيش از 10000 جلد شمردهاند (155: ج 2، ص 353). در تهران نيز كتابخانههاي ميرزا محمدتقي لسانالملك (1207-1297 ق.)، ملقب به "سپهر" و مؤلف ناسخالتواريخ، و رضاقلي خان هدايت (1215-1288 ق.)، از مورخان نامدار دوره قاجار، داراي مجموعه ارزشمندي بودند كه پس از مرگشان پراكنده گرديد (172: 176-177). امير نظام گرّوسي (1236-1317 ق.) نيز در تهران كتابخانه معتبري داشت كه در اواخر عمر وي به گرّوس انتقال يافت (124: ج 8، ص 174؛ 172: 176-177). حاج ملاعلي كني (1226-1306 ق.)، عالم معروف و بانفوذ تهران، كتابخانه قابل توجهي داشت كه پس از وي در ميان خانواهاش باقي ماند (172: 174). در تبريز هم كتابخانه حاج ميرزا احمد قراچهداغي در قرن سيزدهم و اوايل قرن چهاردهم هجري و كتابخانه شهيد ثقهالاسلام تبريزي (1277-1330 ق.)، از عالمان آزاديخواه دوره مشروطيت، از شهرت و اعتبار فراواني برخوردار بود. مرآتالكتب، از كتابشناسيهاي ارزشمند معاصر است كه توسط ثقهالاسلام تدوين شده و شامل عناوين كتابها و زندگينامههاي رجال شيعه است (105: ج 1، ص 231، 233، 238).
شيخ فخرالدين (قرن 13 ق.)، معروف به شيخالاسلام دزفولي، كتابخانه خانداني خود را تكميل و مجموعه 12000جلدي آن را وقف عام كرد كه مورد استفاده دانشمندان قرار داشت (172: 186-187). در قزوين نيز كتابخانههاي ملا محمدصالح برغاني، آقا رضي قزويني، و ملامحسن طالقاني قزويني معروف بود. عبدالجواد حاج سيدجوادي، سرسلسله خاندان حاج سيدجوادي، هم در اين شهر كتابخانهاي نفيس و بزرگ داشت كه وقف براي استفاده افراد اين خاندان و طالبان علم كرد (124: ج 8، ص 173؛ 172: 153، 174-175؛ 168: ج 2، ص 1105، 1114؛ 135: ج 2، ص 73). كتابخانه خاندان آل آقا در كرمانشاه در قرن 13 و 14 ق. نيز معتبر و نفيس بود كه در آتشسوزي زمستان 1352 ق. از ميان رفت (124: ج 8، ص 173؛ 62: 144-145).
از ديگر كتابخانههاي شخصي ايران در قرن سيزدهم و نيمه اول قرن چهاردهم هجري ميتوان از كتابخانه عبدالله منشي طبري در تهران، كتابخانه سيد صدرالدين دزفولي در دزفول كه سالها در خاندانش باقي بود، كتابخانه ميرزا عبدالغفار نجمالدوله اصفهاني كه مجموعه خطي رياضي و نجوم آن كمنظير بود، كتابخانه امين خلوت كه چهارده نفر خوشنويس براي تكميل مجموعه آن نسخهبرداري ميكردند، كتابخانه حاج شيخ فضلالله نوري در تهران، كتابخانه سيد محمدباقر خوانساري (صاحب روضاتالجنات) كه هماكنون نزد خاندان او در اصفهان است، كتابخانه ذوالرياستين در شيراز، كتابخانه ميرزا عبدالوهاب نشاط در تهران، كتابخانههاي ظهيرالدوله، معيرالممالك، و سلطانالمحققين در تهران، كتابخانه صدرالشريعه در رشت كه حدود 30000 جلد كتاب خطي و چاپي فارسي و عربي داشت، كتابخانه شيخ جواد مجتهد رشتي در رشت كه بيش از 2000 جلد آن خطي بود، كتابخانه شيخ زينالعابدين گلپايگاني در گلپايگان، كتابخانه حاج آقا محسن عراقي در اراك، كتابخانه حاج محمدمهدي مجتهد اسفرجاني در اسفرجان گلپايگان، كتابخانه شيخالاسلام زنجاني در زنجان، كتابخانه حاج محمدكريم خان قاجار در كرمان، كتابخانه محدث نوري، كتابخانه حاج آقا محمد كرمانشاهي (سلطانالعلما)، و كتابخانه سيد صدرالدين (كاشف) كه بالغ بر 5000 جلد ميگرديد، نام برد (172: 166-188؛ 124: ج 8، ص 179-180).
د. كتابخانههاي اختصاصي. كهنترين كتابخانه اختصاصي ايران، كتابخانه قلعه الموت (كتابخانه سيّدنا) است كه پس از فتح قلعه در سال 483 ق.، توسط حسن صبّاح ( - 518 ق.)، رئيس فرقه اسماعيليه، در آنجا بنا گرديد. اين كتابخانه به پيروان حسن صبّاح، كه به اسماعيليان يا باطنيان مشهور بودند، اختصاص داشت. عالمان و دانشمندان اسماعيلي نسخهاي از آثارشان را به كتابخانه الموت هديه ميكردند و اسماعيليان نيز كتابهاي مورد نظرشان را از سراسر ايران و سرزمينهاي مجاور يافته و به كتابخانه الموت ميفرستادند. گويند كه مجموعه دايرهالمعارفي رسائل اخوانالصفا با استفاده از مجموعه اين كتابخانه نوشته شد (133: 787-788؛ 168: ج 2، ص 1196).
پس از آنكه هولاكوخان مغول در 654 ق. قلعه الموت را فتح كرد، دستور داد تا كتابخانه آن را آتش بزنند؛ اما عطاملك جويني، وزير دانشمند هولاكو، از او خواست تا قرآنها و كتابهاي نفيس و مورد نياز را برگزينند و سپس بقيه را بسوزانند. بهدستور جويني، خواجه نصيرالدين طوسي (597-672 ق.) پس از مدتي كتابهاي تاريخي، رياضي، و نجومي را به همراه آلات رصدخانه برگزيد و بقيه بهدستور هولاكو بهآتش كشيده شد (22: ج 1، ص 226؛ 88: ج 10، ص 97؛ 124: ج 8، ص 157؛ 170: 46-48؛ 172: 16-17).
كتابخانه رصدخانه مراغه*، كه در سالهاي 669 تا 672 ق. توسط خواجه نصيرالدين طوسي بنا گرديد، بخشي از تشكيلات رصدخانه مراغه بود كه بهدستور هولاكوخان مغول و بههمت خواجه در مراغه تأسيس گرديد (21: 191؛ 124: ج 8، ص 158؛ 139: 45؛ 147: 386). كتابهاي كتابخانه به زبانهاي چيني، مغولي، سانسكريت، سرياني، و عربي بود كه از سرزمينهايي چون بغداد، دمشق، موصل، و خراسان فراهم شده بود و مجموعه آن را تا 400000 جلد نوشتهاند (170: 50-52؛ 172: 84-86؛ 63: 4-5؛ 4: 95-111). مديريت كتابخانه را ابن فوطي، عالم، مورخ، و اديب مشهور، بهمدت بيست سال برعهده داشت (69: ج 1، ص 423). بنا به گفتهاي، اين كتابخانه تا سال 736 ق. داير بوده است (63: 4-5؛ 170: 50-52؛ 172: 84-86).
كتابخانه ربع رشيدي* كه سي سال پس از كتابخانه رصدخانه مراغه و بههمت خواجه رشيدالدين فضلالله همداني (648-718 ق.) تأسيس شد، بخشي از تشكيلات عظيم ربع رشيدي بود كه در سال 699 ق. در شمال شرقي تبريز و در دامنه وليان كوه يا كوه سرخاب ايجاد گرديد (33: 79). ربع رشيدي، به اصطلاح امروز، "شهرك فرهنگي" يا "مجتمع بزرگ علمي و آموزشي" آن زمان بود كه تأسيسات متنوع توليدي، صنعتي، و بازار داشت (67: 38). كتابهاي كتابخانه به زبانهاي فارسي، عربي، چيني، و رومي (يوناني) بود كه از گوشه و كنار كشور و سرزمينهاي اسلامي و جهان فراهم شده بود (33: 142). محل كتابخانه در دو طرف گنبد بزرگي كه خواجه بر روي آرامگاه خود بنا كرده بود قرار داشته (170: 53؛ 33: 139) و چنانكه خواجه رشيد خود برشمرده، بيش از 62000 جلد كتاب داشته است (170: 53؛ 70: 213-214؛ 124: ج 8، ص 158). ربع رشيدي و كتابخانه آن تا سال 736 ق. آباد بود و پس از آن غارت و ويران گرديد (46: 29).
الغبيگ ميرزا، فرزند ارشد شاهرخ ميرزا و برادر بايسنقر ميرزا، در 812 ق. حكمراني تركستان و ماوراءالنهر را دست گرفت و سمرقند را پايتخت خود قرار داد. او به آموختن ادبيات عرب و فقه پرداخت و بيش از هر چيز به هيئت و نجوم دلبستگي نشان داد. الغبيگ بهسبب عشق و علاقهاش به هنر و علوم، بهويژه رياضي، هيئت، و نجوم، در 823 ق. در شمال شرقي سمرقند، در جايي كه پشته كوهك ناميده ميشد، رصدخانهاي عظيم ساخت و از دانشمندان و منجمان نامدار براي تحقيق و رصد دعوت كرد. علاوه بر آن، مسجد، مدرسه، خانقاه، و حمامي در سمرقند ساخت و روستاها و املاك بسيار بر آنها وقف كرد (157: ج 10، ص 37-38). رصدخانه كتابخانهاي بزرگ و مهم داشت كه وي كتابهاي آن را از اقصي نقاط ايران و سرزمينهاي مجاور با بذل مال فراوان گرد آورد (172: 114-115؛ 170: 64).
از سرنوشت رصدخانه الغبيگ اطلاعي در دست نيست، اما با ضعف و انقراض سلسله تيموريان ايران، دانش هيئت و نجوم، كه سخت مورد علاقه مغولان و تاتار بود و موجب ايجاد رصدخانههايي در ايران گرديد، بهتدريج رو به افول نهاد و از آن زمان به بعد، ديگر مؤسساتي از آن قبيل در كشور بهوجود نيامد و طبعآ كتابخانههاي اختصاصي ديگري نيز شكل نگرفت.
ه . كتابخانههاي عمومي. كتابخانههاي مساجد از نخستين قرون اسلامي تا پيدايش كتابخانههاي عمومي جديد، بدون هيچگونه تمايز و تفاوتي نسبت به مراجعان، همان نقش كتابخانههاي عمومي را ايفا ميكردند. علاوه بر آن، بعضي از عالمان، توانگران، و افراد خيّر به نيت ثواب و نيز برخي دارندگان كتابخانهها يا مجموعههاي بزرگ و معتبر شخصي، در زمان حيات و يا بنا بر وصيّت پس از رحلت، كتابخانههايشان را براي استفاده همگان "وقف عام" (عمومي) ميكردند (128: 16-19؛ 123: ج 2، ص 2177). برخي نيز چون در ميان افراد خانواده يا نزديكان خود، فرزند يا فرد لايق و قابلي نمييافتند، ناگزير از بيم پراكنده و نابود شدن مجموعه گرانبهايشان، آنها را به مساجد، مدارس، و اماكن آستانههاي مقدس، وقف عام ميكردند. بسياري از عالمان، اديبان، و دانشمنداني كه مجموعههاي شخصي قابل توجه و معتبري داشتند - چنانكه پيشتر اشاره شد - در صورت نياز محققان، غالبآ كتابهاي مورد علاقه آنها را در اختيارشان ميگذاشتند و برخي نيز به آنان محلي براي سكونت و غذاي رايگان ميدادند (123: ج 2، ص 2177).
گذشته از كتابخانههاي مساجد و اماكن مذهبي، كه در اغلب موارد عمومي بود، كتابخانههاي ديگري نيز در ايران وجود داشت كه وقف عام بود، و در اينجا به تعداي از آنها، طي قرون مختلف، اشاره ميشود.
ناصر كبير (230-304 ق.)، از پيشوايان زيديه كه مردي شاعر، اديب، فقيه، و صاحب تأليفات فراوان در فقه زيدي بود و مدتي حكومت طبرستان (مازندران) را داشت، كتابخانهاي براي طالبان علم در شهر آمل بنا كرد (159: 588). مقدسي (345-381 ق.)، جغرافيدان مسلمان، در احسنالتقاسيم از كتابخانه عمومي بزرگ و باعظمت رامهرمز ياد كرده و آن را در رديف كتابخانههاي بزرگ آن زمان ميداند (152: ج 2، ص 617؛ 124: ج 8، ص 155). صاحببن عبّاد در زمان حيات خود كتابخانهاش را وقف عام كرده بود كه به "دارالكتب ري" معروف گرديد. ابومنصور عادل بهرام ( -433 ق.)، وزير فاضل و نيكسيرت ابوكيجار بويهاي، كتابخانهاي در فيروزآباد فارس بنا كرد كه تعداد كتابهاي آن را بين هفت تا نوزده هزار جلد نوشتهاند. در اين كتابخانه، چهار هزار ورق از دستنوشتههاي ابن مقله، خوشنويس معروف، وجود داشت. وي اين كتابخانه را وقف طالبان علم كرده بود (81: 47-48). به گفته عبدالجليل قزويني (504-585 ق.) در النقض، دارالكتب پس از درگذشت صاحب، بهمدت دو قرن فعاليت داشته و به "دارالكتب صاحبي" مشهور بوده است (103: 315-316). قزويني همچنين از "كتبخانه بزرگ"اصفهان در قرن ششم ياد ميكند كه متعلق به شيعيان بوده است (103: 315-316). كتابخانه خاندان خجندي (قرن 6 ق.) در اصفهان هم مورد رجوع و استفاده همگان - و به احتمال فراوان شافعيان - قرار داشت (95: 28). شهر ساوه نيز به نوشته ياقوت حموي، كتابخانه (دارالكتب) مهم و بينظيري داشت كه در جريان حمله مغول به اين شهر در 617 ق. بهآتش كشيده شد (174: ج 3، ص 179). ابنتلميذ طبيب ( -566 ق.) نيز، پيش از ياقوت، از كتابخانه بزرگي در ساوه ياد ميكند كه موفقالدين ابوطاهر حسين آن را بنا كرده بود. احتمال دارد كه اين كتابخانه همان كتابخانه مورد اشاره ياقوت بوده باشد (81: 51-52). كتابخانه شخصي كمالالدين خضر شاه دزفولي (اواخر قرن 9 ق.) در شوشتر، مورد استفاده دانشمندان و اهل تحقيق بوده است (172: 145-146). كتابخانه رستمبن شهريار در ري به مدت دو قرن (از قرن پنجم تا اوايل قرن هفتم هجري) ظاهرآ عمومي بوده است (172: 23). ياقوت حموي در معجمالبلدان از ده كتابخانه عمومي مرو ياد ميكند كه از حيث تعداد و نفاست و ارزش بيمانند بوده است (170: 42؛ 174: ج 5، ص 114). كتابخانههاي كماليه و عزيزيه در قرن هفتم كه در مسجد جامع مرو و يا جنب آن قرار داشته و نيز كتابخانه شرفالملك در اين شهر، در قرن پنجم هجري، عمومي بودهاند (170: 43؛ 128: 95، 98). كتابخانه عميديه را كه عميدالملك ساخته بود، كتابخانه مجدالملك در مرو، و نيز كتابخانه سرپل بازارچه بخارا تا حمله مغول به آن دو شهر (616 ق.)، مورد استفاده عموم بودهاند (170: 44؛ 107: 69).
از حمله مغول تا اوايل قرن چهاردهم بهندرت خبري از وجود كتابخانههاي عمومي در دست است. سلطانالعلما خليفه سلطان (1001-1064 ق.)، صدراعظم شاه صفي، در مدت صدارت خود كتابخانه عمومي بزرگي در اصفهان داير كرد (57: 82-83). شيخ فخرالدين، معروف به شيخالاسلام دزفولي (قرن 13 ق.)، كتابخانه 12000 جلدي خانداني خود را براي استفاده عموم قرار داد (172: 186-187). در سال 1312 ق. ميرزا حسن خازن لشكر كتابخانهاي عمومي در تبريز تأسيس كرد كه حاج ميرزا محمدحسن شريعتمدار كتابدار آن بود (18: ج 1، ص 235). در 1316 ق. محمدعلي تربيت، از دانشمندان مشروطهخواه آذربايجان، دفتر مجله گنجينه فنون را تبديل به كتابخانه و محل گفتوگوهاي علمي و مركز توزيع كتاب و نشريات داخل و خارج كشور كرد. در تهران هم اديبالممالك فراهاني، قرائتخانه عمومي را بهمنظور "تعليم و استفاده عمومي" علاقهمندان و افراد كمبضاعت تأسيس كرد (113: 88-89؛ 26: 669). اندكي پس از پيروزي جنبش مشروطيت، روزنامههاي متعددي در كشور، از جمله تهران و تبريز، منتشر شد كه خوانندگان فراواني بههمراه داشت. به همين منظور، قرائتخانههاي متعددي در اين دو شهر تأسيس شد كه ميتوان از قرائتخانههاي اسلاميه (1324 ق.)، وطنيّه (1325ق.)، مهمانخانه محمديه، و روزنامه انجمن تبريز (1325 ق.) نام برد (26: 668-669، 674). در تبريز، در سال 1321 ق. و پيش از جنبش مشروطيت، قرائتخانهاي مخصوص مطالعه روزنامهها، جنب قاري كورپيسي (پل پيرزن) ايجاد گرديده بود (26: 669).
3. از 1300 ش. تاكنون. تاريخ ايران در اين دوره مقارن با كودتاي رضاخان پهلوي در اسفند 1299 ش. است. در دوره پهلويها (1304-1357)، بهجز چند سال پس از جنگ جهاني دوم، كشور در مجموع در امنيت بود. در حكومت رضاشاه پهلوي (1304-1320) اصلاحات و نوسازيهايي در زمينههاي اقتصادي، اجتماعي، نظامي، و فرهنگي صورت گرفت كه اغلب - بهويژه در زمينه فرهنگي و اجتماعي - شتابزده، دستوري، تقليدي، و مغاير با سنن فرهنگي و اجتماعي بود (121: 145، 149). اين توسعه كه از رأس هرم قدرت و بدون توسعه سياسي و مشاركت عمومي انجام شد نتوانست در اعماق لايههاي اجتماعي نفوذ يابد و به تحول فرهنگي چشمگيري منجر شود. ولي به هر روي، مؤسسات فرهنگي متعددي كه مستلزم اين اصلاحات بود از آغاز سلطنت پهلوي - و حتي پيش از آن - تشكيل گرديد و، به دنبال آن، كتابخانههاي جديدي علاوه بر كتابخانههاي سنتي ايجاد شد كه تا پيش از آن بيسابقه بود. اين كتابخانهها را ميتوان به انواع زير تقسيم كرد:
كتابخانه ملي. اين كتابخانه رسمآ در 1316 تأسيس شد و از آن سال تا پيروزي انقلاب اسلامي در 1357 بهعنوان يكي از ادارات كل وزارت فرهنگ و هنر و پس از انقلاب تا 1369 بهمنزله يكي از ادارات كل وزارت فرهنگ وآموزش عالي فعاليت ميكرد. در 2 آبان 1369، اساسنامه جديد كتابخانه ملي به تصويب مجلس شوراي اسلامي و در 16 آبان همان سال نيز به تصويب شوراي نگهبان رسيد. طبق اساسنامه، كتابخانه ملي مؤسسهاي آموزشي (علمي)، تحقيقاتي، و خدماتي است كه زير نظر مستقيم رياست جمهوري اداره ميشود. هدف آن گرد آوري، حفاظت، سازماندهي، و اشاعه اطلاعات مربوط به آثار مكتوب و غيرمكتوب در ايران، ايرانيان خارج از كشور، يا مباحث ايرانشناسي و اسلامشناسي است (161: 426؛ 162: 26-30، 42).
مطابق آمار سال 1378، كل مجموعه كتابخانه ملي در حدود 1460000 منبع شامل كتاب، نشريه، سند، جزوه، نقشه، تمبر، اسلايد، عكس، پوستر، و جز آن بوده است (126: 19). مجموعه اين كتابخانه از طريق قانون واسپاري، خريد، هديه، و وقف فراهم ميشود (126: 20). كتابخانه ملي در حال حاضر در پنج ساختمان جدا و دور از هم فعاليت ميكند و ساختمان جديد آن در زميني به مساحت 90000 مترمربع احداث گرديده و بهزودي افتتاح خواهد شد كه ظرفيت 7000000 منبع در آن پيشبيني شده است (161: 427).
كتابخانههاي آموزشگاهي. ظاهرآ نخستين كتابخانه آموزشگاهي كشور، كتابخانه مدرسه لقمانيه بود كه در 1317 ق. افتتاح گرديد. مجموعه اين كتابخانه، علاوه بر كتاب، شامل نقشه، كره جغرافيايي، روزنامه، و پرده مصور نيز بود. علاوه بر دانشآموزان مدرسه، ديگران نيز ميتوانستند طي ضوابطي، از منابع كتابخانه استفاده كنند و در صورتي كه كتاب مورد نظر در كتابخانه موجود نبود، طي درخواستي از خارج تهيه ميگرديد (26: 668).
پس از مشروطيت، "قانون اداري وزارت معارف و اوقاف و صنايع مستظرفه" در 28 شعبان 1328 ق. بهتصويب رسيد. بر اساس ماده پنجم اين قانون، تشكيل كتابخانه و مجموعههاي علمي و تاريخي در مدارس، از جمله وظايف اداره معارف بود (251:114). از آن پس، كتابخانههايي در مدارس تبريز، تهران، و ديگر شهرها ايجاد گرديد و بر تعداد آنها افزوده شد. از سال 1341، اداره نگارش وزارت آموزش و پرورش اقدام به خريد كتابهاي مناسب نوجوانان كرد و براي كتابخانهها ارسال ميداشت (19: 17، 24).
تا سال 1344، وزارت آموزش و پرورش تعداد 93 واحد كتابخانه و قرائتخانه در سطح مدارس سراسر كشور تأسيس كرد (170: 106-108) كه اين تعداد تا پايان نيمه اول 1378، در مجموع، 19392 واحد بوده كه بيش از 21500000 جلد كتاب داشتهاند (41).
كتابخانههاي عمومي. در سال 1300 ش. محمدعلي تربيت كه رياست اداره معارف آذربايجان را برعهده داشت، نخستين كتابخانه عمومي استان و كشور را در يكي از اتاقهاي آن اداره تأسيس كرد. مجموعه آن در 1301 بالغ بر 2000 جلد بود كه سال به سال افزايش يافت. اين كتابخانه در سالهاي نخست، "كتابخانه و قرائتخانه عمومي معارف" خوانده ميشد، اما بعدها به "كتابخانه و قرائتخانه دولتي تربيت" تغيير نام داد (63: 23).
نخستين كتابخانه جديد تهران نيز در 1305 توسط كفيل بلديه (شهرداري) تهران در ساختمان بلديه اين شهر، كه بهتازگي به آنجا انتقال يافته بود، تأسيس شد و تعدادي كتاب از طرف مردم به آن اهدا گرديد، اما مدتي بعد بهعلت بيبرنامگي و عدم حمايت شهرداري، تعطيل شد و كتابهاي آن پراكنده گرديد (170: 118). در 16 مهر 1340 كتابخانه عمومي پارك شهر تهران با گنجايش 250000 جلد كتاب بهعنوان نخستين كتابخانه عمومي اين شهر گشايش يافت (170: 118). در آبان 1342، "اساسنامه سازمان كتابخانههاي عمومي شهرداري تهران" در 4 فصل و 19 ماده به تصويب وزارت كشور رسيد. بر اساس ماده يك، كتابخانههاي عمومي شهرداري تهران، زير نظر هيأت مديرهاي مركّب از پنج نفر آشنا به امور كتابداري و كتابشناسي و با نظارت عاليه انجمن شهر قرار داشت. مدير عامل از ميان مديران شهرداري انتخاب ميگرديد و بودجه سازمان نيز از بودجه عمومي شهرداري، دريافت حق عضويت، دريافت كمكهاي نقدي از سازمانهاي دولتي، و برگزاري جشنها و نمايشگاهها تأمين ميشد (170: 172-175).
بهمنظور توسعه و تكميل كتابخانه، "سازمان كتابخانههاي عمومي شهرداري تهران" در آذر 1343 و با بودجه 1500000 ريال در سال، آغاز به كار كرد (170: 128). در دي 1344، "قانون تأسيس كتابخانههاي عمومي" از تصويب مجلسين گذشت و اداره اين كتابخانهها به "اداره كل كتابخانههاي وزارت فرهنگ و هنر" واگذار گرديد و پس از انحلال اداره كل در 1353، "دبيرخانه هيأت امناي كتابخانههاي عمومي كشور" مسئوليت آن را برعهده گرفت (4: 195-199).
تا سال 1353، تعداد كتابخانههاي عمومي سراسر كشور 343 واحد و مجموعه آنها بيش از 1500000 جلد بوده است (4: 200). پس از انقلاب اسلامي، نهادهاي متعددي مانند وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، شهرداريها، هلال احمر، و آستان قدس رضوي، كتابخانههاي عمومي فراواني در سراسر كشور ايجاد كردند. تا سال 1378، تعداد 1260 واحد كتابخانه با مجموعه 11022000 جلد كتاب و نشريه در كشور فعاليت داشتهاند (55). علاوه بر اينها، افراد خيّر نيز طي اين سالها، كتابخانههاي عمومي قابل توجهي تأسيس كردهاند. از مهمترين كتابخانههاي عمومي كشور ميتوان به كتابخانه تربيت* در تبريز و كتابخانه ملي تبريز*، كتابخانه ملي فارس در شيراز، كتابخانه و موزه ملي ملك* در تهران، كتابخانه وزيري* در يزد، كتابخانه فرهنگ* اصفهان، كتابخانه رازي در آبادان، كتابخانه ملي اروميه، كتابخانه عمومي رشت، كتابخانه عمومي اصفهان، كتابخانه عمومي آيتالله شريعتمداري، كتابخانه عمومي آيتاللهالعظمي مرعشي نجفي* در شهر قم، و جز آن اشاره كرد (170: 223-225). كتابخانه عمومي اميرالمؤمنين (ع) در اصفهان، كتابخانههاي تخصصي هفتگانه مؤسسه آلالبيت در قم، و كتابخانه عمومي حضرت ولي عصر (عج) در تبريز از جمله كتابخانههاي عمومي بزرگ و معتبري هستند كه پس از انقلاب اسلامي در كشور تأسيس شدهاند. بسياري از كتابخانههاي عمومي كه طي دو دهه اخير در كشور ايجاد گرديده، ساختمان، فضا، و تجهيزات آن بهگونهاي طراحي شده كه معلولان بتوانند بهسهولت به كتابخانه مراجعه و از خدمات آن در بخش ويژه استفاده كنند. علاوه بر آنها، بسياري از كتابخانهها با تغييراتي در كالبد ساختمان و فضا، بخشي را به معلولان اختصاص دادهاند.
كتابخانههاي دانشگاهي. نخستين دانشگاه به مفهوم جديد آن در سال 1313 در تهران تأسيس شد، اما پيش از آن، مدارس عالي ديگري نيز وجود داشت كه ميتوان از مدرسه دارالفنون (تأسيس 1268ق.)، مدرسه سياسي (تأسيس 1317 ق.)، مدرسه فلاحت مظفري (تأسيس 1318 ق.)، مدرسه صنايع مستظرفه (تأسيس 1329 ق.)، مدرسه عالي حقوق (تأسيس 1339 ق.)، دارالمعلمين مركزي (تأسيس 1298 ش.)، و مدرسه عالي تجارت (تأسيس 1305) نام برد (114: 493-508؛ 138: ج 1، ص 253-421). از ميان اين مدارس، ظاهرآ مدرسه دارالفنون كتابخانه كوچكي داشت كه تقريبآ همزمان با تأسيس مدرسه احداث گرديد و سرانجام مجموعه آن به كتابخانه ملي منتقل گرديد (161: 426؛ 19: 11).
نخستين كتابخانه دانشگاهي كشور، در 1313 ش. در دانشكده ادبيات و علوم انساني دانشگاه تهران گشايش يافت (40: 58). پس از آن، كتابخانههاي ديگري در ساير دانشكدههاي اين دانشگاه و دانشگاههاي ديگر كشور تأسيس شد.
از اواخر دهه چهل به بعد، بهسبب سانسور شديد در نشر كتاب و عدم انتشار آزادانه كتابهاي سياسي انتقادي، بهتدريج در بسياري از دانشكدههاي دانشگاههاي كشور، كتابخانههاي دانشجويي توسط دانشجويان داير شد. اين كتابخانهها كه با استقبال فراوان دانشجويان علاقهمند به امور سياسي مواجه گرديد، كتابهاي ممنوعالانتشار و يا مورد علاقه دانشجويان را عرضه ميكردند و محلي مناسب براي توزيع اعلاميههاي گروههاي سياسي نيز بود (31: 137-139). كتابخانههاي دانشجويي نمادي از دو طرز تفكر سياسي جريان روشنفكري جامعه بود و به كتابخانههاي انجمن دانشجويان (متعلق به دانشجويان چپگرا) و كتابخانههاي انجمن اسلامي (متعلق به دانشجويان مسلمان) تقسيم ميشد.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي، گروههاي سياسي فعال جامعه، دانشگاه را مناسبترين محل فعاليتهاي سياسي - فكري و پايگاه جذب هواداران خود قرار دادند. بدين ترتيب، بر حسب تعداد سازمانها و گروههاي سياسي جامعه، كتابفروشي يا كتابخانههاي دانشجويي در دانشگاههاي كشور ايجاد گرديد و تعارضات سياسي ميان گروهها به محيطهاي دانشجويي و كتابخانههاي دانشجويي نيز كشيده شد.
در ارديبهشت 1359، بسياري از گروههاي چپگرا و مخالف نظام جمهوري اسلامي، با سنگربندي در دانشگاه تهران به درگيري مسلحانه با طرفداران انقلاب پرداختند و پس از دو سه روز درگيري، گروههاي مسلح خلع سلاح گرديدند. بلافاصله پس از اين واقعه، دانشگاه تهران و ساير دانشگاههاي كشور، جهت پاكسازي از اعضا و هواداران گروههاي مسلح معارض نظام و ايجاد انقلاب فرهنگي در نظام آموزش دانشگاهي، تعطيل شدند. بعد از بازگشايي دانشگاهها، همه كتابخانههاي دانشجويي وابسته به گروههاي مذكور برچيده شدند.
بر اساس پژوهش انجاميافته در 1376، بيش از 300 كتابخانه مركزي دانشگاهي، دانشكدهاي، و مراكز آموزش عالي تحت پوشش وزارت علوم، تحقيقات، و فنآوري، و وزارت بهداشت و درمان فعاليت داشتهاند. بر طبق پژوهش ديگري، تا سال 1376، بيش از 123 كتابخانه مركزي دانشگاهي و دانشكدهاي نيز در دانشگاههاي آزاد اسلامي سراسر كشور فعال بودهاند (143: 189-190). از بزرگترين و مهمترين كتابخانههاي دانشگاهي ايران ميتوان از كتابخانه مركزي و مركز اسناد دانشگاه تهران*، كتابخانه مركزي دانشگاه صنعتي شريف، كتابخانه مركزي دانشگاه علوم پزشكي ايران، كتابخانه مركزي دانشگاه اصفهان، كتابخانه مركزي دانشگاه علم و صنعت، كتابخانه مركزي دانشگاه علوم پزشكي تهران، كتابخانه مركزي دانشگاه شهيد بهشتي، و كتباخانه مركزي دانشگاه شيراز نام برد (143: 189-190).
طي دو دهه اخير، بسياري از كتابخانههاي دانشگاهي به رايانه مجهز شدهاند و نظام گردآوري، پردازش، و جستوجوي اطلاعات آنها، عمدتآ از اين طريق انجام ميشود. همچنين، پايگاههاي اطلاعاتي قابل توجهي در كتابخانهها و مراكز اطلاعرساني دانشگاهها ايجاد شده و بعضي از مراكز اطلاعرساني مهم و معتبر دانشگاهي كشور با شبكههاي مهم اطلاعرساني بينالمللي ارتباط دارند.
كتابخانههاي تخصصي. نخستين كتابخانه تخصصي جديد ايران، كتابخانه انستيتو پاستور ايران بود كه در 1298 ش. تأسيس شد (40: 12). كتابخانه مجلس شوراي اسلامي* (مجلس شوراي ملي سابق)، كه پيشنهاد تأسيس آن در 1327 ق. داده شده بود و كتابهاي معدودي براي آن فراهم گرديد، رسمآ در 1304 در قسمت شرق مجلس بنا گرديد (38: 5؛ 124: ج 8، ص 178). از آن پس، كتابخانههاي بزرگ و معتبر ديگري در تهران و مراكز استانها و سپس شهرستانها داير شد. از سال 1340 به بعد، بر تعداد اين كتابخانهها افزوده شد و پس از انقلاب اسلامي رشد چشمگيري يافت. طبق آمار، تا سال 1376، بيش از 300 كتابخانه تخصصي در كشور وجود داشته كه مهمترين آنها عبارتند از: كتابخانه مركز دايرهالمعارف بزرگ اسلامي*، كتابخانه فرهنگستان زبان و ادب فارسي، كتابخانه بانك مركزي، كتابخانه و مركز اطلاعرساني سازمان انرژي اتمي ايران، كتابخانه منطقهاي علوم و تكنولوژي شيراز، كتابخانه و مركز اطلاعرساني جهاد سازندگي، كتابخانه مؤسسه آلالبيت، كتابخانه و مركز اطلاعرساني وزارت كشاورزي، كتابخانه و مركز اطلاعرسانيسازمان برنامه و بودجه، كتابخانه و مركز اطلاعرساني پژوهشگاه علوم انساني، كتابخانه و مركز اطلاعرساني وزارت نيرو، كتابخانه و مركز اطلاعرساني وزارت امور خارجه، و كتابخانه بنياد دايرهالمعارف اسلامي (197:143).
بسياري از كتابخانههاي اختصاصي كشور پس از انقلاب به رايانه تجهيز شدهاند و نظام گردآوري، پردازش، و بازيابي اطلاعات آنها عمدتآ از اين طريق صورت ميگيرد. تعداد زيادي از اين كتابخانهها داراي پايگاههاي اطلاعاتي بوده و برخي نيز به شبكههاي اطلاعرساني معتبر جهاني متّصل هستند.
كتابخانههاي مدارس ديني. بهسبب محدوديتها، فشارها، و سختگيريهاي فراواني كه در طول حكومت رضاخان بر حوزههاي علميه و مدارس ديني وارد شد، تعداد مدارس، مدرسان، و طلاب علوم ديني بهنحو چشمگيري كاهش يافت. طبق آمار، در سال 1304 (آغاز سلطنت رضاخان) تعداد مدارس ديني ايران 282 باب و تعداد طلبههاي آن 5984 نفر بود، اما در سال 1320 (آخرين سال سلطنت رضاخان)، تعداد مدارس به 206 باب و تعداد طلبههاي آن به 784 نفر كاهش يافت (30: 87). بعضي از مدارس ديني معروف و معتبر نيز تعطيل گرديد و برخي ديگر به مدارس جديد و ادارات دولتي تبديل شد و كتابخانههاي آنها نيز دستخوش بيتوجهي، سرقت، و غارت گرديد، كه از جمله آنها مدارس فاضليه، ميرزا جعفر، و نواب در مشهد بود. مدرسه فاضليه كه در 1075 ق. بنا گرديد كتابخانهاي بسيار غني و معظم داشت. جيمز فريزر (1783-1856)، جهانگرد انگليسي كه در زمان قاجار از اين كتابخانه بازديد كرد، ارزش كتابهاي آن را هفتاد هزار تومان برآورد كرده است. اما در 1308 فقط 600 جلد كتاب در اين كتابخانه موجود بوده است. مدتي بعد نيز بناي مدرسه، كه از آثار زيباي دوران صفوي بود، به بهانه تعريض ميدان روبهروي صحن، تخريب شد و كتابهاي آن ميان ساير كتابخانههاي مشهد تقسيم گرديد (172: 142-143؛ 140: 178-179).
مدرسه ميرزا جعفر نيز، كه از بناهاي دوره شاه عباس دوم صفوي بود، كتابخانه بزرگ و مهمي داشت. در 1312 اين مدرسه به اداره دولتي تبديل گرديد و كتابهاي كتابخانه آن نيز به كتابخانه مدرسه نواب منتقل شد (172: 144). مدرسه نواب هم، كه در 1086 ق. بنا گرديد، كتابخانه بزرگي داشت كه توسط باني خيّر و فاضل آن فراهم گرديد. اين مدرسه در 1312 بهصورت دبيرستان معقول و منقول در آمد و كتابهاي خطي آن در 1320، در حدود 1000 جلد شمارش شده است (172: 144؛ 140: 174-178)
پس از خروج رضاخان از كشور در 1320، آزاديهاي سياسي و ديني فراواني در كشور پديد آمد و مردم مؤمن و خيّر به تأسيس مدارس ديني همت گماشتند. با مهاجرت آيتالله بروجردي به قم در 1324 و احراز مرجعيت مطلق شيعيان در 1326، وي توجه ويژهاي به تأسيس مدارس ديني و پرورش طلاب مبذول داشت (59: 225-236). آيتالله بروجردي كه علاقه فراواني به مطالعه و نگهداري كتابهاي نفيس علمي داشت به تأسيس و توسعه كتابخانههاي مدارس ديني همت گماشت كه از جمله آنها ميتوان به كتابخانههاي مدارس آيتالله بروجردي (در نجف، قم، و كرمانشاه) و فيضيه اشاره كرد (59: 201-203). از ديگر كتابخانههاي معروف و معتبر اين دوره ميتوان از كتابخانههاي مدارس مروي، سپهسالار، و چهلستون در تهران؛ مدراس نواب و فاضليه در مشهد؛ مدرسه حجتيه در قم؛ مدرسه آخوند ملاعلي در همدان؛ و دارالعلم آيتالله بهبهاني در اهواز نام برد.
پس از انقلاب اسلامي، مدارس ديني متعددي در بسياري از شهرهاي سراسر كشور، بهويژه قم، تأسيس شد كه در آنها دهها هزار طلبه ايراني و خارجي سرگرم تحصيل هستند و بسياري از اين مدارس كتابخانههاي بزرگ و معتبري دارند كه از جمله ميتوان به كتابخانه مدرسه آيتاللهالعظمي گلپايگاني، كتابخانه دفتر تبليغات اسلامي، كتابخانه مدرسه امام جعفر صادق (ع)، كتابخانه دانشگاه مفيد، كتابخانه مدرسه اميرالمؤمنين (ع)، كتابخانه مركز جهاني علوم اسلامي، و كتابخانه مؤسسه امام خميني در قم، و كتابخانه مدرسه امام جعفر صادق (ع) در قزوين اشاره كرد.
كتابخانههاي مساجد و اماكن مذهبي. محدوديتهاي مذهبي در دوره رضاخان مانع رونق و گسترش مساجد و كتابخانههاي وابسته به آنها گرديد. پس از سالهاي 1320 و آزادي انجام فرايض مذهبي، مساجد و اماكن مذهبي متعددي در كشور ساخته شد كه بعضي از آنها، علاوه بر برگزاري شعائر و فرايض مذهبي، برنامههاي آموزشي ديني منظمي براي جوانان داشتند و داراي كتابخانههاي معتبر و بااهميتي بودند. كتابخانه مسجد اعظم* قم كه در فروردين 1340 افتتاح شد از بزرگترين كتابخانههاي مساجد ايران است (59: 204-207؛ 172: 213؛ 128: 159). از كتابخانههاي مساجد معروف كشور كه در اين دوره فعاليت داشتهاند ميتوان از كتابخانههاي مسجد گوهرشاد، مسجدالرضا، مسجد خواجه ربيع، و انصارالمهدي در مشهد؛ كتابخانه وزيري در مسجد جامع يزد كه بعدآ به بناي جديد منتقل شد؛ كتابخانه مسجد جامع كرمان؛ كتابخانههاي مسجدالجواد، مسجد قبا، و حسينيه ارشاد در تهران؛ و كتابخانه مسجد صادقيه در رشت نام برد (128: 160-167).
در نخستين سالهاي پس از انقلاب اسلامي كه مساجد نقش فعالي در حيات سياسي و فرهنگي كشور ايفا ميكردند، كتابخانههاي قابل توجهي در بسياري از مساجد كشور تشكيل شد كه با استقبال فراوان مردم بهويژه جوانان روبهرو گرديد. با گذشت زمان و تأسيس و گسترش كتابخانههاي آموزشگاهي و عمومي، اين حركت به كندي گراييد. در سال 1366، بهمنظور اداره و سازماندهي كتابخانههاي مساجد، "دفتر امور مساجد" در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي تأسيس شد. تا پايان سال 1377، تعداد 886 واحد كتابخانه در مساجد با بيش از 1853000 جلد كتاب و مقادير قابل توجهي مواد ديداري - شنيداري مشغول فعاليت بودهاند (134: 44).
كتابخانههاي كودكان و نوجوانان. نخستين كتابخانه عمومي كودكان و نوجوانان در سال 1337 توسط وزارت آموزش و پرورش در تهران تأسيس شد كه 1145 كتاب فارسي و 214 كتاب انگليسي و فرانسوي داشت (20: 142). اما اولين كتابخانه عمومي كودك وابسته به سازمان كتابخانههاي عمومي شهرداري تهران بود كه در 1343 در تهران گشايش يافت و تا دو سال بعد هشت كتابخانه ديگر در مناطق مختلف اين شهر مورد بهرهبرداري قرار گرفت (170: 139-165).
پس از تأسيس كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان* در آذر 1344، اداره اين كتابخانهها به كانون محول شد (161: 436). نخستين كتابخانه كانون در مهر 1345 در تهران آغاز به كار كرد (51: 159) و سپس كتابخانههاي ديگري در تهران و ساير شهرهاي كشور ايجاد شد. تا سال 1354، تعداد كل كتابخانههاي كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان در تهران، شهرستانها، و بخشها به 130 واحد ميرسيد (51: 159). تا پايان نيمه اول 1378، تعداد كتابخانههاي كانون، 413 واحد بوده كه مجموعه آنها در سال 1377 بالغ بر 3300000 جلد ميشده است (134: 50-51؛ 136).
كتابخانههاي نابينايان. نخستين كتابخانه مدرسه نابينايان كشور در سال 1352 توسط "سازمان ملي رفاه نابينايان" در تهران تأسيس شد (14: 75؛ 89: 83). كتابخانه سازمان پس از انقلاب اسلامي به "كتابخانه مركز نابينايان رودكي" تغيير نام داد (14: 75). اين مركز، تنها مركزي است كه خدمات فرهنگي به نابينايان ارائه ميكند و تا سال 1360 كليه كتابهاي بريل و گوياي درسي و غيردرسي نابينايان در اين مركز تهيه ميشد. مركز داراي سه كتابخانه است: 1) كتابخانه عادي كه بيشتر مورد استفاده كاركنان بينا و تغذيه كتابخانههاي بريل و گوياست؛ 2) كتابخانه بريل؛ و 3) كتابخانه گويا. تا سال 1369 كتابخانه بريل مركز 630 عنوان كتاب و كتابخانه گوياي آن 8000 عنوان نوار داشته و تعداد كل كتابخانههاي گوياي كشور تا اين سال 12 باب بوده است (14: 76).
كتابخانه نابينايان استان آذربايجان شرقي در سال 1357 در شهر تبريز تأسيس شد. بعدها بهتدريج بيشتر مراكز استانها داراي كتابخانههاي ويژه نابينايان شدند كه مهمترين آنها در شهرهاي مشهد، شيراز، كرمانشاه، همدان، زنجان، بندرعباس، سمنان، زاهدان، كرمان، اروميه، اهواز، ساري، و رشت قرار دارند. در مجموع، بيش از 21 كتابخانه و مركز فرهنگي نابينايان در سراسر كشور مشغول فعاليت هستند.
بعد از جنگ تحميلي نيز بنياد جانبازان در تهران كتابخانه و مركز فرهنگي براي جانبازان نابينا ايجاد كرد. كتابخانه عمومي حسينيه ارشاد نيز بخش ويژهاي مخصوص نابينايان دارد كه، در مجموع، داراي 16 عنوان كتاب به خط بريل است. در حال حاضر، بيش از 70 نفر در اين نوع كتابخانهها مشغول كار هستند و مجموع كتابهاي به خط بريل آنها 20874 جلد، كتابهاي گويا 35291 حلقه، و فضاي اختصاص يافته به اين نوع كتابخانهها در سراسر كشور 1187 مترمربع است (204:143).
كتابخانههاي سيّار. نخستين كتابخانه سيّار شهري، پيش از 1344، توسط "انجمن كتاب"، با كمك شركت نفت ايران در تهران آغاز به كار كرد. اين كتابخانه هفتهاي يك بار كتاب براي استفاده مردم حومه تهران ميبرد (19: 17). كتابخانه سيّار شهري ديگري در 15 مهر 1345 براي 39 دبستان مناطق جنوب تهران فعال گشت (51: 161). همچنين بهمنظور كتابرساني به روستاهاي كشور از سال 1329 به بعد، انجمنها، سازمانها، و نهادهاي دولتي فعاليت داشتهاند. تا سال 1354، در مجموع، 22 انجمن و سازمان ملي و بينالمللي و افراد مستقل، هر از گاه، دست اندركار كتابرساني به روستاها و ايجاد كتابخانههاي روستايي بودهاند كه اقدامات آنها كوتاهمدت و ناپايدار بوده است (51: 3، 6، 7، 157).
در سال 1346، كانون پرورش فكري كودكان ونوجوانان، نخستين كتابخانه سيّار روستايي را در منطقه درّه شوري عشاير قشقايي ايجاد كرد (51: 151). تا سال 1354، تعداد 18 واحد كتابخانه سيّار روستايي و عشايري در سراسر كشور فعاليت داشتهاند (51: 163).
اندكي پس از پيروزي انقلاب اسلامي، جهاد سازندگي تأسيس شد. اين نهاد مردمي در كنار فعاليتهاي عمراني، اقتصادي، و بهداشتي، توسعه فرهنگي - اجتماعي را نيز در روستاها و مناطق محروم سرلوحه كار خود قرار داد و، به اين منظور، صدها كتابخانه در سراسر كشور ايجاد كرد. بعد از اينكه اين نهاد به وزارتخانه تغيير كرد، معاونت ترويج و مشاركت مردمي وزارت جهاد سازندگي، مسئول تأسيس و اداره كتابخانههاي روستايي كشور شد. بر اساس آمار اين معاونت، تا سال 1374 تعداد كل كتابخانههاي روستايي كشور 1350 واحد بوده كه 2209 روستا را زير پوشش داشته و داراي 165406 نفر عضو بوده و روزانه 23446 نفر مراجعهكننده داشتهاند. اين كتابخانهها در هفته بهطور متوسط 3 تا 5 روز و هر روز بين 3 تا 6 ساعت به مراجعان ارائه خدمت ميكنند. بهمنظور ارتقاي دانش علمي و اطلاعات فرهنگي روستاييان و مروّجان روستايي، دو مجله ماهانه جهاد روستا (انتشار 1359) و صالحان روستا (انتشار 1361) براي كتابخانههاي روستايي، روستاييان، و ديگر علاقهمندان منتشر ميشود. در مديريت و اداره اين كتابخانهها از نيروهاي داوطلب بومي و مردمي كه "نيروي معين روستا" نام دارند استفاده ميشود (15: 175-178).
در طول هشت سال جنگ تحميلي (1359-1367)، كتابخانههاي سيّار نقش مؤثري در كتابرساني به رزمندگان كشور ايفا كردند. اوقات فراغت رزمندگان عمومآ به عبادت و مطالعه سپري ميشد. در كتابرساني و ايجاد كتابخانههاي سيّار، نهادهاي متعددي فعاليت داشتند. اين وظيفه را عمدتآ سازمان عقيدتي - سياسي و واحدهاي فرهنگي ارتش، سپاه، كميته، بسيج، و جهادسازندگي ايفا ميكردند. اداره كل كتابخانههاي عمومي كشور نيز در اين فعاليت مشاركت داشت. گذشته از پادگانهاي سراسر كشور، كه غالبآ داراي كتابخانه بودند، قرارگاهها و مراكز تقسيم نيرو نيز هر كدام كتابخانه ثابتي داشتند و نيروهاي موجود در مدت اقامت خود در آنجا از آن استفاده ميكردند. بعضي از سنگرهاي جمعي بزرگ نيز داراي مجموعههاي كوچكي از كتاب بودند. مطالب اين كتابها غالبآ ديني، اخلاقي، عرفاني، تاريخ (اسلام و ايران)، داستان، و رمانهاي سياسي و مذهبي بود. علاوه بر اينها، نوارهاي صوتي تلاوت قرآن مجيد، دعاهاي معروف، روضهخوانيها، و سرودهاي مذهبي - رزمي مورد علاقه فراوان رزمندگان قرار داشت كه توسط كتابخانههاي سيّار توزيع ميگرديد يا به بهايي ارزان فروخته ميشد.
مراكز اطلاعرساني تخصصي. با افزايش تعداد دانشگاهها و مراكز آموزش عالي و دانشجويان در اواخر دهه 1340 و شكلگيري سازمانهاي تخصصي در ايران، نياز به مراكز اسناد و اطلاعات تخصصي، كاملا احساس ميشد. به همين سبب، در 1347، مركز اسناد و مدارك علمي (مركز اطلاعات و مدارك علمي ايران*) تأسيس گرديد.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي، از اواخر دهه 1360، با بهكارگيري فنآوريهاي اطلاعات و رايانه در كتابخانهها و مراكز تخصصي اطلاعرساني، تعداد اين مراكز در سطح ايران افزايش يافت. مهمترين مراكز اطلاعرساني تخصصي دولتي ايران عبارتند از: مركز اطلاعات و مدارك علمي ايران (تأسيس 1347)، مركز اطلاعرساني و خدمات علمي جهاد سازندگي (تأسيس 1364)، كتابخانه منطقهاي علوم و تكنولوژي شيراز (تأسيس 1371)، شبكه اطلاعرساني سازمان پژوهشهاي علمي و صنعتي ايران (تأسيس 1364)، مركز اطلاعرسانيو خدمات علمي دانشگاه امام حسين (ع) (تأسيس 1365)، مركز اطلاعرسانيآماري مركز آمار ايران، مركز اطلاعات و مدارك علمي كشاورزي (تأسيس 1366)، مركز اطلاعات علمي پژوهشگاه صنعت نفت (تأسيس 1337)، مركز اطلاعرساني مركز مطالعات و تحقيقات اسلامي وابسته به دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم (تأسيس 1368)، مركز مدارك اقتصادي - اجتماعي و انتشارات سازمان برنامه و بودجه، شبكه اطلاعرسانيندا رايانه، مركز اطلاعات انرژي وابسته به وزارت نيرو، شبكه اطلاعرساني بهداشتي و زيست پزشكي، و شبكه اطلاعرساني بازرگاني وابسته به مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي بازرگاني (143: 348-364).
حرفه كتابداري. كتابخانههاي فراواني كه از قرن سوم هجري به بعد در سراسر كشور پديد آمد طبعآ نيازمند كتابداران كارآزمودهاي بود، اما براي تربيت كتابدار، آموزشهاي خاصي پيشبيني نشده بود. كتابداران كتابخانههاي بزرگ مدارس، مساجد، و سلطنتي غالبآ از ميان كتابشناسان، نويسندگان، و هنرمندان برجسته و معروف انتخاب ميشدند. چنانكه از برخي منابع تاريخي بر ميآيد، آگاهي اجمالي بر دانشهاي روز، كتابشناس بودن، و نيز رعايت امانت و پاكدامني، شرايط علمي و اخلاقي لازم كتابداران بهشمار ميرفت (83: 271-272).
نخستين دوره آموزش نوين كتابداري در ايران در 1317 در دانشسراي عالي تهران بهصورت كلاسهاي آموزش كوتاهمدت برگزار شد. پس از آن، در 1330، 1331، و 1338 دورههاي كوتاهمدت ديگري در دانشگاه تهران تشكيل گرديد (19: 12؛ 143: 268-269). با گسترش كمّي و كيفي كتابخانههاي دانشگاهي و اختصاصي در كشور، نياز روزافزوني به كتابداران متخصص احساس شد. از اين رو، نخستين دوره آموزش كتابداري در مقطع كارشناسي ارشد در 1345 توسط تعدادي از كتابداران متخصص ايراني و با همكاري چند تن از مدرسان خارجي در دانشكده علوم تربيتي دانشگاه تهران بهاجرا در آمد (:143 269). پس از آن، دانشگاه آذر آبادگان (تبريز فعلي) در 1347، براي تأسيس دوره كارشناسي و سال بعد دوره كارشناسي ارشد كتابداري اقدام كرد (143: 269). مدرسه عالي ايران زمين در 1348 در مقطع كارداني، دانشگاه پهلوي (شيراز فعلي) در 1353 با همكاري استادان ايراني و خارجي، دانشگاه فرح پهلوي (الزهراء فعلي)، و دانشگاه علوم پزشكي در 57-1356، در مقطع كارشناسي ارشد، فعاليتهاي آموزشي خود را آغاز كردند.
پس از انقلاب اسلامي، استادان خارجي كشور را ترك كردند و استادان ايراني جايگزين آنان شدند. دانشگاههاي كشور در مقاطع كارداني، كارشناسي، و كارشناسي ارشد دورههايي برگزار كردند. دانشگاه آزاد اسلامي از اواخر دهه 1360 اقدام به پذيرش دانشجو در مقاطع مختلف كرد و در 1370، نخستين دوره دكتري را ارائه كرد (143: 270).
تا سال 1375، بيش از 20 گروه آموزشي كتابداري (شامل 16 گروه عمومي، 4 گروه پزشكي) بهطور مستقل فعاليت داشتهاند (143: 271). علاوه برآن، 9 مؤسسه دولتي در تهران، آموزشهاي ضمن خدمت ارائه ميكنند (143: 273). تحول و گسترش كمّي و كيفي كتابداري نوين در سه دهه اخير، موجب تأسيس مراكز اطلاعرساني تخصصي و انجمنهاي كتابداري گرديده است.
انجمنهاي كتابداري. انجمن كتابداران ايران در 1345 بههمت گروهي از كتابداران ايراني و همفكري دو نفر از كتابداران امريكايي و ياري كتابداران كتابخانه انجمن ايران و انگليس رسمآ تشكيل شد (143: 342). انجمن فعاليتهاي متنوعي داشت كه در قالب "كميته"هاي گوناگون انجام وظيفه ميكرد. كميته انتشارات با انتشار اخبار ماهانه انجمن كتابداران ايران و خبرنامه انجمن كتابداران ايران - كه بعدآ به نامه انجمن كتابداران ايران تغيير نام داد - فعاليت داشت (143: 341-344). در 1358 اساسنامه جديدي توسط گروهي از اعضاي انجمن تهيه گرديد و بر اساس آن، اداره انجمن به شورا سپرده ميشد. اما عمر انجمن به درازا نكشيد و در 1359 منحل شد.
پس از چند سال وقفه، هيأت مؤسس انجمن كتابداران در مهر 1377 با شركت بيست نفر از استادان و صاحبنظران كتابداري كشور انتخاب شد و در اسفند 1379، نخستين مجمع عمومي "انجمن كتابداري و اطلاعرساني ايران"* در تالار اجتماعات فرهنگسراي نياوران برگزار گرديد و طي آن هفت نفر اعضاي هيأت مديره انتخاب شدند (167: 114-116).
پيش از آن، در سال 1371، گروهي از كتابداران پزشكي وزارت بهداشت، درمان، و آموزش پزشكي درصدد تشكيل انجمن تخصصي برآمدند. اين گروه بهعنوان هيأت مؤسس، اساسنامه انجمن علمي كتابداري و اطلاعرساني پزشكي ايران (كاپا) را تهيه و تدوين، و نخستين مجمع عمومي را در خرداد 1372 و دومين آن را در شهر 1375 برگزار كرد. نشريه خبرنامه انجمن علمي كتابداري و اطلاعرساني پزشكي ايران، ارگان انجمن بوده كه بهطور ماهانه منتشر ميشود (143: 343-344).
مآخذ: 1) آتاباي، بدري. فهرست ديوانهاي خطي كتابخانه سلطنتي و كتاب هزار و يكشب. ]تهران: بينا[، 1355؛ 2) آذرنوش، آذرتاش. "ابوتمام". دايرهالمعارف بزرگ اسلامي. ج 5، ص 269-287؛ 3) آل داود، علي. "آل خجند". دايرهالمعارف بزرگ اسلامي. ج 1، ص 694-698؛ 4) آموزگار، سيروس. كتاب و كتابخانه در دوران پنجاه سال شاهنشاهي پهلوي. ]تهران[: وزارت فرهنگ وهنر، هيأت امناي كتابخانههاي عمومي كشور، دبيرخانه، 1355؛ 5) ابناثير، عليبن محمد. الكامل فيالتاريخ. مصر: ادارهالطباعه المنيريه، 1348 ق.=1309؛ 6) ابن بلخي. فارسنامه ابن بلخي. توضيح و تحشيه از منصور رستگار فسايي. شيراز: بنياد فارسشناسي، 1374؛ 7) ابن خلدون، عبدالرحمانبن محمد. مقدمه ابن خلدون. ترجمه محمد پروين گنابادي. تهران: بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1352؛ 8) ابنخلكان، احمدبن محمد. وفياتالاعيان و ابناء ابناءالزمان. حققه احسان عباس. بيروت: دارالثقافه، ]بيتا[؛ 9) ابنمسكويه، احمدبن محمد. تجاربالامم. ترجمه علينقي منزوي. تهران: توس، 1376؛ 10) ابن نديم، محمدبن اسحق. كتاب الفهرست. ترجمه و تحقيق محمدرضا تجدد. تهران: اميركبير، 1366؛ 12) "ابوطاهر خاتوني". دايرهالمعارف بزرگ اسلامي، ج 5، ص 642-644؛ 11) ابوريحان بيروني، محمدبن احمد. آثارالباقيه. ترجمه اكبر داناسرشت. تهران: اميركبير، 1363؛ 13) ارحج، اكرم. "بقعه". دانشنامه جهان اسلام. ج 2، ص 623-625؛ 14) ارجمند، تاجالملوك. "كتابخانههاي مركز نابينايان رودكي". پيام كتابخانه. س. دوم، 1 (بهار 1371): 73-77؛ 15) اسحاقحسيني، احمد. "اهميت كتابخانههاي روستايي در توسعه روستايي كشور"، در مجموعه مقالات كامليس 4 (تهران: 29-31 خرداد 1374). زير نظر عباس حري؛ بهاهتمام عبدالله نجفي. تهران: كتابخانه ملي جمهوري اسلامي ايران، 1377، ص 171-؛179 16) "اسكندريه". دايرهالمعارف فارسي، ج 1، ص 142؛ 17) "اعتمادالسلطنه". فرهنگنامه كودكان و نوجوانان، ج 3، ص 53؛ 18) اعتمادالسلطنه، محمدحسنبن علي. المآثر و الآثار. تهران: اساطير، 1363؛ 19) افشار، ايرج. كتابخانههاي ايران و مقدمهاي درباره كتابخانههاي قديم. تهران: وزارت آموزش و پرورش، اداره كل نگارش، 1344؛ 20) همو. "كتابداري در كتابخانههاي ايران". بررسيهاي تاريخي. س. نهم، 2 (خرداد و تير 1353): 151-170؛ 21) اقبال آشتياني، عباس. تاريخ مغول. تهران: اميركبير، 1347؛ 22) "الموت". دايرهالمعارف فارسي، ج 1، ص 226؛ 23) امامي، ابوالقاسم. "ابوعلي مسكويه". دايرهالمعارف بزرگ اسلامي. ج 6، ص 56-62؛ 24) "اميرتيمور". دايرهالمعارف فارسي، ج 1، ص 251-252؛ 25) اميرخاني، غلامرضا. "كتاب و كتابخانه در عصر تيموري". پاياننامه كارشناسي ارشد كتابداري و اطلاعرساني، دانشكده روانشناسي و علوم تربيتي، دانشگاه تهران، 1378؛ 26) انصاري، نوشآفرين. "كتابخانههاي ايران از دارالفنون تا انقلاب مشروطيت: سالهاي 1269-1315ق." آينده. س. دهم، 10 و 11 (دي و بهمن 1363): 668-669؛ 27) همو. كتاب و كتابداري (مجموعه مقالان): "تشكيل كتابخانه در روستاها". تهران: توس، 1354، ص 145-184؛ 28) همو. كتاب و كتابداري (مجموعه مقالات): "كتاب و اجتماع". تهران: توس، 1354، ص 5-27؛ 29) "ايران". دايرهالمعارف فارسي، ج 1، ص 325-327؛ 30) ايوانوف، ميخائيل سرگي يويچ. تاريخ ايران نوين. ترجمه ]هوشنگ تيزابي و حسن قائمپناه. بي جا: بينا، [1356؛ 31) باقي، عمادالدين. جنبش دانشجويي ايران از آغاز تا انقلاب اسلامي. تهران: جامعه ايرانيان، 1379؛ 32) بامداد، مهدي. شرح حال رجال ايران در قرن 12، 13 و 14 هجري. تهران: زوّار، 1371؛ 33) بروشكي، محمدمهدي. بررسي روش اداري و آموزشي ربع رشيدي. مشهد: آستان قدس رضوي، مؤسسه چاپ و انتشارات، 1365؛ 34) بهروزي، علينقي. تاريخچه كتابخانهها و مطبوعات و چاپخانههاي فارس. ]شيراز[: انجمن كتابخانههاي عمومي شيراز، 1346؛ 35) پاكتچي، احمد. "ابن عميد". دايرهالمعارف بزرگ اسلامي. ج 4، ص 340-344؛ 36) "پرگاموس". دايرهالمعارف فارسي، ج 1، ص 533؛ 37) پيرنيا، حسن. تاريخ ايران باستان يا تاريخ مفصل ايران قديم. تهران: دنياي كتاب، ؛1362 38) تاريخچه كتابخانه مجلس؛ اولين كتابخانه رسمي كشور. تهران: مجلس شوراي اسلامي، كتابخانه، موزه و مركز اسناد، 1374؛ 39) "تصوف". دايرهالمعارف فارسي، ج 1، ص 645-646؛ 40) تعاوني، شيرين (خالقي)؛ عزيزي، ايراندخت. راهنماي مراكز اسناد و كتابخانههاي تخصصي، اختصاصي و دانشگاهي. تهران: كتابخانه ملي جمهوري اسلامي ايران، 1370؛ 41) "تعداد كل كتابخانهها و كتاب در سطح مدارس كشور: گزارش شماره 8". تهران: وزارت آموزش و پرورش، 1378 (پلي كپي)؛ 42) تكميل همايون، ناصر. تاريخ اجتماعي و فرهنگي تهران. ج :2 دارالخلافه ناصري. تهران: دفتر پژوهشهاي فرهنگي، 1378؛ 43) جابري انصاري، محمدحسن. تاريخ اصفهان. ترتيب و تصحيح و تعليق جمشيد مظاهري. اصفهان: مشعل، 1368؛44) جعفري، عباس. گيتاشناسي ايران. ج :3 دايرهالمعارف جغرافيايي ايران (دانستنيهاي ايران). تهران: مؤسسه جغرافيايي و كارتوگرافي گيتاشناسي، 1379؛ 45) جمالالدين، محمدسعيد. "چرا مصر از گفتوگوي تمدنها حمايت ميكند؟". پل فيروزه. س. اول، 1 (پاييز 1380): 172-174؛ 46) جهانبخش، جويا. "ربع رشيدي: مجالي فراخ براي كتابورزي". آينه ميراث. س. دوم، 1 و 2 (تابستان و پاييز 1378): 26-34؛ 47) حافظ ابرو، عبداللهبن لطفالله. جغرافياي حافظ ابرو (قسمت ربع خراسان). بهكوشش نجيب مايلهروي. تهران: بنياد فرهنگ ايران، 1349؛ 48) حبيبي، عبدالحي. تاريخ افغانستان بعد از اسلام. تهران: دنياي كتاب، 1363. نقل در حسيني، محسن. "كتابخانههاي خراسان و ماوراءالنهر قبل از هجوم مغول"، در مجموعه مقالات كنگره بينالمللي كتاب و كتابخانه در تمدن اسلامي، 21-23 شهريور 1374. دفتر نخست: كتاب و كتابخانه. مشهد: آستان قدس رضوي، بنياد پژوهشهاي اسلامي، 1379، ص 421-434؛ 49) حزين، محمدعليبن ابيطالب. تاريخ و سفرنامه حزين. تحقيق و تصحيح علي دواني. تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1375؛ 50) حسيني جزايري، عبدالله. تذكره شوشتر. تهران: چاپخانه حيدري، ]بيتا[؛ 51) حقيقيطلب، داريوش. "سيري در كتابخانههاي روستايي جهان و ايران". پاياننامه كارشناسي ارشد كتابداري و اطلاعرساني، دانشكده روانشناسي و علوم تربيتي، دانشگاه تهران، 1354؛ 52) حمزه اصفهاني، حمزهبن حسن. تاريخ پيامبران و شاهان (تاريخ سني ملوكالرض و الانبياء). ترجمه جعفر شعار. تهران: بنياد فرهنگ ايران، 1346؛ 53) "خانقاه". دايرهالمعارف فارسي، ج 1، ص 880؛ 54) خسروي، فريبرز. سانسور: تحليلي بر سانسور كتاب در دوره پهلوي دوم. تهران: نظر، 1378؛ 55) "خلاصه گزارش كتابخانههاي عمومي كشور". ]تهران[: هيأت امناي كتابخانههاي عمومي كشور، مديريت مطالعات و برنامهريزي پژوهشي، دبيرخانه، 1378 (پلي كپي)؛ 56) خواندمير، غياثالدينبن همامالدين. حبيبالسير في اخبار افرادالبشر. با مقدمه جلالالدين همايي. تهران: خيام، 1362؛ 57) دانشمندان خوانسار در كتب تراجم. بهكوشش محمدعلي حسيني يزدي؛ رسول علوي؛ و علياكبر زمانينژاد. قم: دفتر كنگره محقق خوانساري، 1378؛ 58) دراني، كمال. تاريخ آموزش و پرورش ايران قبل و بعد از اسلام. تهران: سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاهها (سمت)، 1376؛ 59) دواني، علي. زندگاني زعيم بزرگ عالم تشيع، آيتالله بروجردي. تهران: مطهّر، 1371؛ 60) همو. مفاخر اسلام. ج :2 از احمدبن اسحاق قمي (حدود 263 ه ) تا عليبن بابويه قمي (329 ه ). تهران: اميركبير، 1366؛ 61) همو. مفاخر اسلام. جلد :8 علامه مجلسي، بزرگمرد علم و دين. تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1375؛ 62) همو. وحيد بهبهاني. تهران: اميركبير، 1362؛ 63) دولتآبادي، عزيز. كتابخانههاي آذربايجان. ]تبريز[: آموزش و پرورش آذربايجان شرقي، اداره كل، 1350؛ 64) دولتشاه، دولتشاهبن بختيشاه. تذكرهالشعراء. بههمت محمد رمضاني. ]تهران[: پديده (خاور)، 1366؛ 65)ديباج، اسماعيل. آثار باستاني و ابنيه تاريخي آذربايجان. ]تهران[: شوراي مركزي جشن شاهنشاهي ايران، 1346؛ 66) راوندي، مرتضي. تاريخ اجتماعي ايران. تهران: اميركبير، 1357؛ 67) رجبزاده، هاشم. خواجه رشيدالدين فضلالله. تهران: طرح نو، 1377؛ 68) رجبي، محمدحسن. مشاهير زنان ايراني و پارسيگوي، از آغاز تا مشروطه. تهران: سروش، 1374؛ 69) رحيملو، يوسف. "ابن فوطي". دايرهالمعارف بزرگ اسلامي. ج 1، ص 422-427 ؛ 70) رشيدالدين فضلالله. سوانحالافكار رشيدي. بهكوشش محمدتقي دانشپژوه. تهران: دانشگاه تهران، كتابخانه مركزي و مركز اسناد، 1358؛ 71) رفيعي علامرودشتي، علي. "شيفتگان كتاب". شهاب. س. چهارم، 1 (بهار 1377): 129-130؛ 72) روحاني، محمدرضا. فرهنگنامه زنجان. ]زنجان[: چاپخانه پرچم، 1347؛ 73) زرياب خويي، عباس. "ابن تيميه". دايرهالمعارف بزرگ اسلامي. ج 3، ص 171-193؛ 74) زرينكوب، روزبه. "ايران - تاريخ ايران در دوران باستان". دايرهالمعارف بزرگ اسلامي. ج 10، ص 522-530؛ 75) زرينكوب، عبدالحسين. ارزش ميراث صوفيه. تهران: اميركبير، 1362؛ 76) همو. تاريخ مردم ايران: از پايان ساسانيان تا پايان آل بويه. تهران: اميركبير، 1367؛ 77) همو. تاريخ مردم ايران: ايران قبل از اسلام. تهران: اميركبير، 1364؛ 78) همو. فرار از مدرسه. تهران: اميركبير، 1364؛ 79) همو. كارنامه اسلام. تهران: اميركبير، 1369؛ 80) "ساساني، تمدن". دايرهالمعارف فارسي، ج 1، ص 1228-1231؛81) ساعاتي، يحيي محمود. وقف و ساختار كتابخانههاي اسلامي: كاوشي در ميراث فرهنگي اسلام. ترجمه احمد اميري شادمهري. مشهد: آستان قدس رضوي، بنياد پژوهشهاي اسلامي، 1374؛ 82) سالنامه آماري كشور: سال 1378. تهران: مركز آمار ايران، 1379؛ 83) سباعي، محمدمكي. نقش كتابخانههاي مساجد در فرهنگ و تمدن اسلامي. ترجمه علي شكويي. تهران: سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، گروه انتشارات، 1373؛ 84) سجادي، صادق. "آستان قدس رضوي". دايرهالمعارف بزرگ اسامي. ج ،1 ص340 -351؛ 85) همو. "آستانه حضرت عبدالعظيم". دايرهالمعارف بزرگ اسلامي. ج 1، ص 353-358؛ 86) همو. "آستانه حضرت معصومه". دايرهالمعارف بزرگ اسلامي. ج 1، ص 358-362؛ 87) همو. "آل بويه". دايرهالمعارف بزرگ اسلامي. ج 1، ص 629-646؛ 88) سجادي، صادق؛ مجيدي، عنايتالله. "الموت". دايرهالمعارف بزرگ اسلامي. ج 10، ص 91-98؛ 89) سلطانيزاده، شهيندخت. "خدمات كتابخانه به معلولين و نابينايان". پاياننامه كارشناسي ارشد كتابداري و اطلاعرساني، دانشكده روانشناسي و علوم تربيتي، دانشگاه تهران، 1354؛ 90) "سلوكيان". دايرهالمعارف فارسي، ج 1، ص 1328؛ 91) شاردن، ژان. سفرنامه شاردن (بخش اصفهان). ترجمه حسين عريضي. تهران: پگاه، 1362؛ 92) شامي، نظامالدين. ظفرنامه. با مقدمه و كوشش پناهي سمناني. تهران: چاپ آشنا سازمان نشر كتاب، 1363. نق در كي منش، عباس. "كتابخانههاي ايران در دوره تيموريان"، در مجموعه مقالات كنگره بينالمللي كتاب و كتابخانه در تمدن اسلامي، 21-23 شهريور 1374. دفتر نخست: كتاب و كتابخانه. مشهد: آستان قدس رضوي، بنياد پژوهشهاي اسلامي، 1379، ص 435-460؛ 93) شريف رازي، محمد. گنجينه دانشمندان. قم: پيروز، 1353؛ 94) شهابي، علياكبر. تاريخچه وقف در اسلام. ]تهران: بينا[، 1343؛ 95) صدر هاشمي، محمد. "خاندان خجندي در اصفهان". يادگار. س. سوم، 1 (شهريور 1325): 10-31؛ 96) صفا، ذبيحالله. آموزش و دانش در ايران. ]تهران[: نوين، 1362؛ 97) همو. تاريخ ادبيات در ايران. تهران: فردوسي، 1371؛ 98) همو. تاريخ علوم عقلي در تمدن اسلامي. تهران: اميركبير، 1356؛ 99) صفتگل، منصور. "ميراث صفويان؛ تكاپوهاي نادرشاه، ساخت نهاد وقف در عهد افشاريان". تاريخ: ضميمه مجله دانشكده ادبيات و علوم انساني دانشگاه تهران. س. اول، 1 (بهار 1379): 255-285؛ 100) "صفيعليشاه". دايرهالمعارف فارسي، ج 2، ص 1574؛ 101) طبري، محمدبن جرير. ترجمه تاريخ طبري يا تاريخالرسل و الملوك. ترجمه ابوالقاسم پاينده. تهران: بنياد فرهنگ ايران، 1352؛ 102) عالمزاده، هادي. "ابن جوزي". دايرهالمعارف بزرگ اسلامي. ج 3، ص 262-277؛ 103) عبدالجليل قزويني، عبدالجليلبن ابوالحسين. نقض، معروف به بعض مثالبالنواصب في نقض بعض فضائحالروافض. به تصحيح مير جلالالدين محدث ارموي. تهران: انجمن آثار ملي، 1358؛ 104) عش، يوسف. كتابخانههاي عمومي و نيمهعمومي عربي در قرون وسطي. ترجمه اسدالله علوي. مشهد: آستان قدس رضوي، بنياد پژوهشهاي اسلامي، 1373؛ 105) عقيقي بخشايشي، عبدالرحيم. مفاخر آذربايجان. ج :1 فقيهان و مفسران. تبريز: نشر آذربايجان، 1374؛ 106) عمادالدين كاتب، محمدبن محمد. خريدهالقصر و جريدهالعصر في ذكر فضلاء اهل اصفهان. تقديم وتحقيق عدنان محمد آل طعمه. تهران: دفتر نشر ميراث مكتوب، 1376؛ 107) عوفي، محمدبن محمد. تذكره لبابالالباب. به سعي و اهتمام ادوارد براون. با مقدمه و تعليقات محمد قزويني. تهران: فخررازي، ؛1361 108) غلامي، يدالله. "احمدبن موسيبن جعفر". دايرهالمعارف بزرگ اسلامي. ج 7، ص 9-13؛ 109) غنيمه، محمد عبدالرحيم. تاريخ دانشگاههاي بزرگ اسلامي. ترجمه نورالله كسايي. تهران: يزدان، 1364؛ 110) فرصت شيرازي، محمدنصيربن جعفر. آثار عجم. ]بيجا[: بامداد، 1362؛ 111) فرهاني منفرد، مهدي. مهاجرت علماي شيعه از جبل عامل به ايران در عصر صفوي. تهران: اميركبير، 1377؛ 112) فيض كاشاني، محمدبن شاه مرتضي. شوق مهدي. با مقدمه و تصحيح و تنظيم از علي دواني. قم: انصاريان، 1379؛ 113) قاسمي، فريد. "گنجينه فنون". گفتگو. 18 (زمستان 1376): 88-89؛ 114) قاسمي پويا، اقبال. مدارس جديد در دوره قاجاريه: بانيان و پيشروان. تهران: مركز نشر دانشگاهي، 1377؛ 115) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران. تهيه و تنظيم علياكبر عبداللهي. رشت: تالش، 1375؛ 116) قزويني، عليبن محمد. صنيعالعقود (الايقاعات). قم: شكوري، 1372؛ 117) قطبي، سيمين. "بيتالحكمه". دانشنامه جهان اسلام. ج 5، ص 81-83؛ 118) قفطي، عليبن يوسف. تاريخالحكماء، ترجمه فارسي از قرن يازدهم هجري. مقابله، تصحيح، حواشي و مقدمه به كوشش بهين دارايي. تهران: دانشگاه تهران، 1347؛ 119) قمي، عباس. منتهيالآمال. تهران: علميه اسلاميه، 1371 ق.=1331؛ 120) كاتب يزدي، احمدبن حسين. تاريخ جديد يزد. تهران: ابنسينا، 1345؛ 121) كاتوزيان، محمدعلي. اقتصاد سياسي ايران. ج :1 از مشروطيت تا سقوط رضاشاه. تهران: پاپيروس، 1366؛ 122) كبير، مفيضالله. "كتابخانهها و مؤسسههاي آموزش عالي دوران آل بويه: 946-1055 م.". ترجمه حميدرضا جمالي مهموئي. كتابداري و اطلاعرساني. جلد سوم، 2 (تابستان 1379): 115-119؛ 123) "كتابخانه". دايرهالمعارف فارسي، ج 2، ص 2176-2177؛ 124) "كتابخانههاي ايران بعد از اسلام تا زمان استقلال سياسي". دايرهالمعارف اسلاميه، ج 8، ص 150-180؛ 125) "كتابخانههاي ايران پيش از اسلام". دايرهالمعارف اسلاميه، ج 8، ص 148-150؛ 126) كتابخانههاي ملي و بزرگ كشورهاي جهان: آمار و اطلاعات 40 كتابخانه ملي و بزرگ جهان در چند سال اخير. تهران: كتابخانه ملي جمهوري اسلامي ايران، 1379؛ 127) كتابي، محمدباقر. رجال اصفهان در علم و عرفان و ادب و هنر. اصفهان: گل، 1375؛ 128) كريميان سردشتي، نادر. تاريخ كتابخانههاي مساجد ايران. تهران: مجلس شوراي اسلامي، كتابخانه، 1378؛ 129) كسايي، نورالله. "ابن حبّان بُستي: تحصيلات، سفرها، آثار علمي، و...". تحقيقات اسلامي. س. دهم، 1 و 2 (1374): 69-81؛130) همو. مدارس نظاميه و تأثيرات علمي و اجتماعي آن. تهران: اميركبير، 1374؛ 131) كيانفر، جمشيد. "تاراج يا امانت! سرگذشت ذخاير كتابخانه شيخ صفي". نشر دانش. س. سيزدهم، 6 (مهر و آبان 1373): 24-28؛ 132) كياني، محسن. تاريخ خانقاه در ايران. تهران: طهوري، 1369؛ 133) كيمنش، عباس. "كتابخانههاي ايران در ادوار نخستين و ميانه تمدن اسلامي"، در نامه شهيدي: جشننامه استاد دكتر سيدجعفر شهيدي. بهاهتمام علياصغر محمدخاني؛ ويراستار حسن انوشه. تهران: طرح نو، 1374، ص 769-795؛ 134) گزاش فرهنگي كشور: 1377. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، معاونت پژوهشي و آموزشي، مركز آمار و برنامهريزي پژوهشهاي فرهنگي و هنري، 1379؛ 135) گلريز، محمدعلي. مينودر يا بابالجنه قزوين. قزوين: طه، 1377؛ 136) "ليست مراكز بر اساس استانها". تهران: كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان، معاونت فرهنگي، 1377-1378 (پلي كپي)؛ 137) مجملالتواريخ و القصص. به تصحيح ملكالشعراي بهار. ]تهران[: كلاله خاور، ]بيتا[؛ 138) محبوبي اردكاني، حسين. تاريخ مؤسسات تمدني جديد در ايران. تهران: دانشگاه تهران، مؤسسه چاپ و انتشارات، 1370؛ 139) مدرس رضوي، محمدتقي. احوال و آثار خواجه نصيرالدين طوسي. تهران: اساطير، 1370؛ 140) مدير شانهچي، كاظم. كتاب و كتابخانه در اسلام (مجموعه مقالات): نفايس مخطوطات كتابخانه مدرسه نواب". مشهد: آستان قدس رضوي، بنياد پژوهشهاي اسلامي، 1374، ص 174-187؛ 141) مرعشي، علياكبر. شجره خاندان مرعشي. تهران: شركت تعاون، 1365؛ 142) مرعشينجفي، محمود. "كتابخانه شخصي آيتالله بهاري همداني". شهاب. س. چهارم، 2 (تابستان 1377): 67-74؛ 143) مزيناني، علي. كتابخانه و كتابداري. تهران: سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاهها (سمت)، 1379؛ 144) "مسجد جامع". دايرهالمعارف فارسي، ج 2، ص 2765؛ 145) "مسجد جمعه". دايرهالمعارف فارسي، ج 2، ص 2765-2766؛ 146) مسعودي، عليبن حسين. مروجالذهب و معادنالجوهر. ترجمه ابوالقاسم پاينده. تهران: بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1356؛ 147) مشكور، محمدجواد. نظري به تاريخ آذربايجان و آثار باستاني و جمعيتشناسي آن. تهران: انجمن آثار ملي، 1349؛ 148) مطهري، مرتضي. خدمات متقابل اسلام و ايران. تهران: صدرا، 1366؛ 149) مظفري، رضا. مشاهير گيلان. قم: مؤسسه فرهنگي و انتشارات مشهور، 1376؛ 150) معصومي، غلامرضا. باستانشناسي ايران (از 2407 تا 2535 شاهنشاهي). تهران: ستاد بزرگ ارتشتاران، اداره روابط عمومي تاريخ و آرشيو نظامي، 1355؛ 151) معين، محمد. فرهنگ فارسي، ج 5. ذيل "سلوكيان"؛ 152) مقدسي، محمدبن احمد. احسنالتقاسيم في معرفهالاقاليم. ترجمه علينقي منزوي. تهران: شركت مؤلفان و مترجمان ايران، 1361؛ 153) مكنسن، روث استلهورن. "كتابخانههاي اسلامي و تبليغات فرقهاي". ترجمه حميدرضا جمالي مهموئي. آينه پژوهش. س. دوازدهم، 2 (خرداد - تير 1380): 2-19؛ 154) موحد، صمد. "آقا حسين خوانساري". دايرهالمعارف بزرگ اسلامي. ج 1، ص 459-460؛ 155) موحد ابطحي، حجت. ريشهها و جلوههاي تشيع و حوزه علميه اصفهان در طول تاريخ. اصفهان: دفتر تبليغات المهدي (عج)، 1418 ق.= 1376؛ 156) موسوي، محمود. "بقعه شيخ صفيالدين اردبيلي". دانشنامه جهان اسلام. ج 3، ص 630-631؛ 157) موسوي، مصطفي. "الغ بيگ". دايرهالمعارف بزرگ اسلامي. ج 10، ص 36-؛39 158) مهدوي، مصلحالدين. زندگينامه علامه مجلسي: تاريخ علمي و اجتماعي اصفهان در قرن 11 هجري. اصفهان: حسينيه عمادزاده، ]بيتا[؛ 159) ميرابوالقاسمي، محمدتقي. "كتابخانههاي مراكز مذهبي و آموزشي شمال ايران از زمان نفوذ علويان تا عصر حاضر"، در مجموعه مقالات كنگره بينالمللي كتاب و كتابخانه در تمدن اسلامي، 21-23 شهريور 1374. دفتر دوم: كتابخانه. مشهد: آستان قدس رضوي، بنياد پژوهشهاي اسلامي، 1379، ص 588-595؛ 160) ناجي، محمدرضا. سامانيان، دوره شكوفايي فرهنگ ايراني- اسلامي. تهران: دفتر پژوهشهاي فرهنگي، 1380؛ 161) نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378؛ 162) نجفي، عبدالله. "بررسي وضعيت كتابخانه ملي جمهوري اسلامي ايران و ارائه راه حل براي دست يافتن به وضع مطلوب". پاياننامه كارشناسي ارشد كتابداري و اطلاعرساني، دانشكده روانشناسي و علوم تربيتي، دانشگاه تهران، 1373؛163) نراقي، حسن. آثار تاريخي شهرستانهاي كاشان و نطنز. تهران: انجمن آثار و ملي، 1348؛ 164) نصرالله منشي، نصراللهبن محمد. ترجمه كليله و دمنه. تصحيح و توضيح مجتبي مينوي. تهران: دانشگاه تهران، 1351؛ 165) "نوبختيان". دايرهالمعارف فارسي، ج 2، ص 3059-3060؛ 166) نيكپرور، محمد. كتابخانههاي استان خراسان از آغاز اسلام تا عصر حاضر. ]بيجا[: اداره كل فرهنگ و هنر خراسان، 1351؛ 167) نيكنام، مهرداد. "تأسيس انجمن كتابداري و اطلاعرساني ايران". فصلنامه كتاب. دوره يازدهم، 4 (زمستان 1379): 114-124؛ 168) ورجاوند، پرويز. سيماي تاريخ و فرهنگ قزوين. تهران: نشر ني، 1377؛ 169) ورجاوند، پرويز؛ اسعدي، مرتضي. "بقعه". دايرهالمعارف تشيع. ج 3، ص 300-302؛ 170) همايونفرخ، ركنالدين. تاريخچه كتابخانههاي ايران و كتابخانههاي عمومي. ]تهران[: شهرداري تهران، سازمان كتابخانههاي عمومي، 1344؛ 171) همو. كتاب و كتابخانههاي شاهنشاهي ايران. ]تهران[: وزارت فرهنگ و هنر، ]اداره كل نگارش[، 1345؛ 172) همو. كتاب و كتابخانههاي شاهنشاهي ايران: تاريخچه كتابخانههاي ايران از صدر اسلام تا عصر كنوني. ]تهران[: وزارت فرهنگ و هنر، اداره كل نگارش، 1374؛ 173) يارشاطر، احسان. تاريخ ايران: از سلوكيان تا فروپاشي دولت ساسانيان. تهران: اميركبير، 1380؛ 174) ياقوت حموي، ياقوتبن عبدالله. معجمالبلدان. بيروت: دار احياءالتراثالعربي، 1399 ق.= 1979 م.= 1358؛ 175) يشتها. ابراهيم پورداود. تهران: اساطير، 1377؛
176) Ebrami, Hooshang. "Iran's Libraries". Encyclopedia of Library and Information Science. Vol. 13, PP. 15-53.
محمدحسن رجبي
بازگشت به فهرست مقالات الف